کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفاعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
رفائی
واژهنامه آزاد
کفاش
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رفاعی . رجوع به ابن رفاعی شود.
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن رفاعی احمدبن علی بن احمد. رجوع به ابن رفاعی ابوالعباس ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رفاعی (الشیخ ...). رجوع به رفاعی الازهری شود. (معجم المطبوعات ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد ابوالعباس معروف به ابن رفاعی رجوع به ابن رفاعی شود.
-
رفاعیة
لغتنامه دهخدا
رفاعیة. [ رِ عی ی َ ] (اِخ ) گروهی از اهل تصوف که پیرو طریقه ٔ شیخ احمد رفاعی حسینی هستند. (از معجم المطبوعات مصر ج 1). پیروان سید احمدبن ابوالحسن رفاعی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفاعی (شیخ احمدبن ابوالحسن ...) و تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براو...
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالعلام رفاعی . رجوع به حسین صیادی شود.
-
رفاعیة
لغتنامه دهخدا
رفاعیة. [ رِ عی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به رفاعی .
-
حسین بیتمانی
لغتنامه دهخدا
حسین بیتمانی . [ ح ُ س َ ن ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به حسین رفاعی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی واسطی رفاعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی واسطی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الوتری . رجوع به رفاعی (احمدبن محمد) و معجم المطبوعات شود.
-
ام عبیدة
لغتنامه دهخدا
ام عبیدة. [ اُم ْ م ِ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک واسط. قبر احمد رفاعی در آنجاست . (از منتهی الارب ).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مبارک بن حسن بن احمدبن ابراهیم واسطی رفاعی ، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی واسطی شود.
-
خراز
لغتنامه دهخدا
خراز. [ خ َرْ را ] (اِخ ) محمدبن احمدبن عبادالخراز از بغدادیان بود و از هاشم رفاعی و حسن بن عرفه حدیث شنید و در مکه حدیث گفت . (از انساب سمعانی ).