کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رق
لغتنامه دهخدا
رق . [ رِق ق ] (ع مص ) بنده گردیدن یا بنده ماندن . || نرم و لطیف شدن پوست انگور. (از اقرب الموارد).
-
رق
لغتنامه دهخدا
رق . [ رُق ق ](ع اِ) زمین نرم و فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آب تنک در دریا یا رود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رقّ] [قدیمی] req[q] ۱. بندگی؛ بردگی.۲. (اسم) بنده؛ برده.۳. (اسم) هرچیز رقیق و نازک.۴. (اسم) پوست نازک که روی آن چیزی بنویسند.۵. (اسم) پوست آهو.۶. (اسم) برگ درخت.
-
رَقٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
هر چيزي که بر روي آن نوشته شود و شبيه به کاغذ باشد
-
رق
واژهنامه آزاد
کف دریا=صدف ماهی مرکب یا سش
-
جستوجو در متن
-
رغو
لغتنامه دهخدا
رغو. [ رِغ ْوْ ] (ع اِ) رَغو یا رُغو. رجوع به رَغْوْ شود.
-
رغو
لغتنامه دهخدا
رغو. [ رُغ ْوْ ] (ع اِ) رِغو و رَغو. رجوع به رَغْوْ شود.
-
رغوه
لغتنامه دهخدا
رغوه . [ رَغ ْ وِ ] (اِ) گنجشگی که سرش سرخ باشد. (ناظم الاطباء).
-
رغوه
لغتنامه دهخدا
رغوه . [ رِغ ْ وِ ] (ع اِ) کف هر چیز خواه شیر باشد یا جز آن . (ناظم الاطباء).
-
مرغ
لغتنامه دهخدا
مرغ . [ م ُ رَغ ْ غِن ْ ] (ع ص ) مرغّی . رجوع به مرغی در ردیف خود شود.
-
هیروغلیفی
لغتنامه دهخدا
هیروغلیفی . [ ی ِ رُغ ْ ] (اِ) خط هیروگلیف . نام خط قدیم مصر. رجوع به هیروگلیف شود.
-
رغاء
لغتنامه دهخدا
رغاء. [ رَغ ْ غا ] (ع اِ)مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
رغوة
لغتنامه دهخدا
رغوة. [ رَغ ْ وَ] (ع اِ) سنگ بزرگ . || رِغوَة یا رُغوَة.(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به رِغوَة شود.
-
رغوةالبحر
لغتنامه دهخدا
رغوةالبحر. [ رُغ ْ وَ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
-
رغوةالملح
لغتنامه دهخدا
رغوةالملح . [ رِغ ْ وَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) زبدالملح گویند و قوه ٔ وی زیاده از قوه ٔ ملح باشد و ملطف بود. (اختیارات بدیعی ).