کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رغبت نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رغبت نمودن
لغتنامه دهخدا
رغبت نمودن . [ رَ / رِ ب َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترغیب . (تاج المصادر بیهقی ). تمایل نشان دادن . خواستار شدن . میل نمودن . (یادداشت مؤلف ). رغبت کردن : رغبت نمودند در آنکه امیر المؤمنین (رض ) امام ایشان ایستادگی کند به حقوق خدا که در ایشا...
-
واژههای مشابه
-
نیم رغبت
لغتنامه دهخدا
نیم رغبت . [ رَب َ ] (ص مرکب ) نه به میل و رغبتی تمام : نشاطی نیم رغبت می نمودندبه تدریج اندک اندک می فزودند.نظامی .
-
sexual interest
رغبت جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] آمادگی برای مشارکت در گفتوگو یا دیدن یا دیگر فعالیتهای مربوط یا منجر به فعالیت جنسی
-
رغبت داشتن
لغتنامه دهخدا
رغبت داشتن . [ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . مایل بودن . (فرهنگ فارسی معین ). خواهان داشتن : چو پنهان را نمی بینی درو رغبت نمی داری مرین را زین گرفته ستی به ده چنگال و سی دندان .ناصرخسرو.
-
رغبت کردن
لغتنامه دهخدا
رغبت کردن . [ رَ / رِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیپانیدن و مایل شدن . (ناظم الاطباء). تنافس . (ترجمان القرآن ) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). اراده کردن . رغبت داشتن . راغب شدن . مایل گردیدن . (یادداشت مؤلف ) : شتاب را چو کند پیر در ورع رغبت درنگ را چ...
-
رغبت انگیز
لغتنامه دهخدا
رغبت انگیز. [ رَ / رِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) رغبت انگیزنده . برانگیزنده ٔ خواهانی و خواهش و میل . مشتهی . (یادداشت مؤلف ). که به میل و رغبت آرد. که میل و رغبت را در کسی برانگیزد : از آن پذرفتهای رغبت انگیزدگرباره شود بازار من تیز.نظامی .
-
رغبت پذیر
لغتنامه دهخدا
رغبت پذیر. [ رَ / رِ ب َ پ َ ] (نف مرکب ) رغبت پذیرنده . || (ن مف مرکب ) مورد میل و رغبت . که میل و رغبت آدمی آن را بپذیرد : نگفت آنچه رغبت پذیرش نبودهمان گفت کز وی گزیرش نبود.نظامی .
-
بی رغبت
لغتنامه دهخدا
بی رغبت . [ رَ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رغبت ) بی خواهانی . بدون تمایل . بی میل . بی اشتها. بی شوق . و رجوع به رغبت شود: زهد، زهادة؛ بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ).
-
رغبت شدید
دیکشنری فارسی به عربی
ين
-
عدم رغبت
دیکشنری فارسی به عربی
إِحْجام
-
با رغبت خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
مذاق
-
بی رغبت کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مقرف
-
میل و رغبت ذاتی
دیکشنری فارسی به عربی
شهية
-
از رغبت انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
قزز