کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رغبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رغبت
/re(a)qbat/
معنی
میل؛ اراده؛ آرزو.
〈رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.
〈رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس
فعل
بن گذشته: رغبت کرد
بن حال: رغبت کن
دیکشنری
appetite, eagerness, interest, penchant, relish, tendency, will, willingness, zest
-
جستوجوی دقیق
-
رغبت
واژگان مترادف و متضاد
آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس
-
رغبت
فرهنگ فارسی معین
(رِ بَ) [ ع . رغبة ] 1 - (مص ل .) خواستن . 2 - (اِمص .) میل . ج . رغبات .
-
رغبت
لغتنامه دهخدا
رغبت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص )میل و اراده . (ناظم الاطباء). خواهش ، و خواهش از روی میل و آرزو از چیزی . (ناظم الاطباء). میل و خواهش به چیزی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).خواهش کردن ، و با (در) متعدی شود و با لفظ آمدن و افتادن و داشتن م...
-
رغبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَغبة] re(a)qbat میل؛ اراده؛ آرزو.〈رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن؛ مایل بودن.〈رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن؛ میل داشتن.
-
رغبت
دیکشنری فارسی به عربی
طعم , مذاق
-
رغبت
واژهنامه آزاد
تمایل داشتن
-
واژههای مشابه
-
نیم رغبت
لغتنامه دهخدا
نیم رغبت . [ رَب َ ] (ص مرکب ) نه به میل و رغبتی تمام : نشاطی نیم رغبت می نمودندبه تدریج اندک اندک می فزودند.نظامی .
-
sexual interest
رغبت جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] آمادگی برای مشارکت در گفتوگو یا دیدن یا دیگر فعالیتهای مربوط یا منجر به فعالیت جنسی
-
رغبت آوردن
لغتنامه دهخدا
رغبت آوردن . [ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) رغبت کردن . رغبت نمودن . تمایل یافتن . (یادداشت مؤلف ) : تا خاک را خدای بدین دستهای خویش ایدون کند که خلق بر او رغبت آورند.سعدی .
-
رغبت داشتن
لغتنامه دهخدا
رغبت داشتن . [ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . مایل بودن . (فرهنگ فارسی معین ). خواهان داشتن : چو پنهان را نمی بینی درو رغبت نمی داری مرین را زین گرفته ستی به ده چنگال و سی دندان .ناصرخسرو.
-
رغبت کردن
لغتنامه دهخدا
رغبت کردن . [ رَ / رِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیپانیدن و مایل شدن . (ناظم الاطباء). تنافس . (ترجمان القرآن ) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). اراده کردن . رغبت داشتن . راغب شدن . مایل گردیدن . (یادداشت مؤلف ) : شتاب را چو کند پیر در ورع رغبت درنگ را چ...
-
رغبت نمودن
لغتنامه دهخدا
رغبت نمودن . [ رَ / رِ ب َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترغیب . (تاج المصادر بیهقی ). تمایل نشان دادن . خواستار شدن . میل نمودن . (یادداشت مؤلف ). رغبت کردن : رغبت نمودند در آنکه امیر المؤمنین (رض ) امام ایشان ایستادگی کند به حقوق خدا که در ایشا...
-
رغبت انگیز
لغتنامه دهخدا
رغبت انگیز. [ رَ / رِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) رغبت انگیزنده . برانگیزنده ٔ خواهانی و خواهش و میل . مشتهی . (یادداشت مؤلف ). که به میل و رغبت آرد. که میل و رغبت را در کسی برانگیزد : از آن پذرفتهای رغبت انگیزدگرباره شود بازار من تیز.نظامی .
-
رغبت پذیر
لغتنامه دهخدا
رغبت پذیر. [ رَ / رِ ب َ پ َ ] (نف مرکب ) رغبت پذیرنده . || (ن مف مرکب ) مورد میل و رغبت . که میل و رغبت آدمی آن را بپذیرد : نگفت آنچه رغبت پذیرش نبودهمان گفت کز وی گزیرش نبود.نظامی .