کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعود
لغتنامه دهخدا
رعود. [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رعد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به رعد شود.
-
رعود
لغتنامه دهخدا
رعود. [ رُ ] (ع مص ) رَعد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رعد در معنی مصدری شود.
-
واژههای همآوا
-
راود
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) سبزه زار، چراگاه .
-
راود
لغتنامه دهخدا
راود. [ وَ ] (اِ) زمین پست و بلند و پشته پشته ٔ پر آب و علف . (برهان ) (آنندراج ) (اوبهی ) (جهانگیری ) (از صحاح الفرس ) (رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ اسدی ) : فسیله به راود همی داشتی شب و روز در دشت بگذاشتی . فردوسی (از آنندراج ).کبک دری گر ن...
-
راود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رواد› [قدیمی] rāvad ۱. زمین پشتهپشته و پرآبوعلف؛ زمین پست و بلند که گیاه بسیار در آن روییده باشد.۲. سبزهزار؛ چراگاه.
-
جستوجو در متن
-
رعودد
لغتنامه دهخدا
رعودد. [ رَ ع َ دَ ] (اِخ ) نام ماده شتری است . رَعود. (منتهی الارب ).
-
علویة
لغتنامه دهخدا
علویة. [ ع ِل ْ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) تأنیث عِلوی . رجوع به عِلوی و عَلویة و عِلویین شود.- علم آثار علویه ؛ علم به امطار و ریاح و رعود و بروق و شهب و نیازک و امثال آن ، و آن یکی از اقسام علوم طبیعیه ٔ قدما باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
رعد
لغتنامه دهخدا
رعد. [ رَ ] (ع اِ) بانگ ابر. (از اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). تندر. ج ، رُعود. (مهذب الاسماء). تندر و بانگ ابر و صدای غرشی که همراهی می کند برق را. تندر و آواز ابر که بخنود نیز گویند. (ناظم الاطباء). آواز آسمان در وقت باران . (لغت ...