کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعنایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رعنایی
معنی
(رَ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - خودآرایی . 2 - خودبینی . 3 - خوش قامتی ، زیبایی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
grace
-
جستوجوی دقیق
-
رعنایی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - خودآرایی . 2 - خودبینی . 3 - خوش قامتی ، زیبایی .
-
رعنایی
لغتنامه دهخدا
رعنایی . [ رَ ] (حامص ) رعنائی . زیبایی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). حسن وجمال و دلربایی . (ناظم الاطباء) : آمدنداز کشی و رعنایی با هزاران هزار زیبایی . نظامی .تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و رعنایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگش...
-
جستوجو در متن
-
narcissuses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارسیسها، جوان رعنایی که عاشق تصویرخود شد
-
narcissi
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نارسیسی، جوان رعنایی که عاشق تصویرخود شد
-
سمک
لغتنامه دهخدا
سمک .[ س َ م ُ ] (اِ) رعنا و رعنایی که بی عقل و بی عقلی و بی هنری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). رعنایی . بی عقلی . بی هنری . مرادف سبک . (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ).
-
قنجه
لغتنامه دهخدا
قنجه . [ ق َ ج َ ] (اِ) رعنایی و غنج یعنی ناز بود. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (شعوری ) : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این قنجه کردن ز بهر چراست . خفاف (از فرهنگ اسدی ).و بگمان من این کلمه یا غنجه با غین معجمه بوده و یا فنجه که صورتی از پنجه و بنزه بمع...
-
برساختگی
لغتنامه دهخدا
برساختگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) آمادگی . آرایش . خودآرایی : هرچه پرسیش ز رعنایی و برساختگی عربی وار جوابم دهد آن ماه عرب . سنایی .|| جعل . ساختگی . رجوع به برساخته و نیز رجوع به برساختن و ساختن شود.
-
بس چاره
لغتنامه دهخدا
بس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره : جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشنددر آن زن بارگی بس چاره باشندهمیشه زن فریبی پیشه دارندز رعنایی همین اندیشه دارند.(ویس و رامین ).
-
هوید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hoveyd ۱. جهاز شتر: ◻︎ تو هنوز از راه رعنایی زبهر لاشهای / گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار (سنائی۲: ۱۳۰).۲. تکۀ نمد که گرداگرد کوهان شتر میگذارند؛ نمدزین.
-
غنجه کردن
لغتنامه دهخدا
غنجه کردن . [ غ َ ج َ / ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناز کردن . رعنایی و ناز و غنج کردن . رجوع به غنجه و غَنج شود : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این غنجه کردن ز بهر چراست . خفاف (از فرهنگ اسدی ).|| فراهم کردن و گرد آوردن . || سرشتن و خمیر کردن . (ناظم...
-
هوید
لغتنامه دهخدا
هوید. [ هََ ] (اِ) گلیمی که گرداگرد کوهان شتر کشند. (انجمن آرا) (آنندراج از سروری از سامی ) : ورا جای بر زنده پیلی سپیدمهان ، بر هیونان عودی هوید. اسدی (گرشاسب نامه ).تو هنوز از روی رعنایی ز بهرلاشه ای گاه دربند هویدی گاه دربند مهار.سنایی (از آنندراج...
-
منی پذیر
لغتنامه دهخدا
منی پذیر. [ م َ پ َ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ منی که آب مرد و زن باشد. به خود گیرنده ٔ آب مرد. || خواهنده و قبول کننده ٔ عجب و خودخواهی . پذیرای رعنایی و خودخواهی : منی انداز باش چون مردان گر نه ای زن منی پذیر مباش .سنائی .
-
مثل شدن
لغتنامه دهخدا
مثل شدن . [ م َ ث َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . (آنندراج ). شهرت یافتن در صفتی : شد مثل در خام طبعی آن گدااو از این خواهش نمی آمد جدا. مولوی .ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونریزش کند اندام پیدا آب چون در جویبار افتد. صائب (از آنندراج ).|| مورد م...
-
بک و لک
لغتنامه دهخدا
بک و لک . [ب ُ ک ُ ل ُ ] (ترکیب عطفی ) پک و لک . لک و پک . از اتباع است همچون خان ومان و تارومار، بمعنی ناهموار و درشت . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). بک لک . (از آنندراج ). || بی عقلی . بی هنری . (برهان ) (ناظم الاطباء). از قبیل توابعان...