کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رعنا
/ra'nā/
معنی
۱. زیبا و خوشگل.
۲. [مجاز] خوشقدوقامت؛ بلند: سرو رعنا.
۳. [قدیمی] زن گول و نادان.
۴. [قدیمی] زن خودبین و خودآرا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ابله، احمق
۲. خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ
۳. خودپسند، خودخواه، متکبر
دیکشنری
graceful, gracious, lissom, lissome, neat, nymph
-
جستوجوی دقیق
-
رعنا
فرهنگ نامها
(تلفظ: raenā) (عربی) زیبا و دلفریب ؛ زن خویشتن آرا ؛ (در قدیم) ویژگی آن که یا آنچه به سبب داشتن ظاهر زیبا ، قدرت ، یا ثروت بسیار ، خودخواه و گستاخ شده است ؛ (به مجاز) بلند و کشیده ؛ گلی که از درون سرخ و از بیرون زرد باشد .
-
رعنا
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابله، احمق ۲. خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ ۳. خودپسند، خودخواه، متکبر
-
رعنا
فرهنگ نامها
زن زیبا رو و بلند قد
-
رعنا
لغتنامه دهخدا
رعنا. [ رَ ] (ع ص ) یا رعناء. تأنیث ارعن ؛ زن ابله . (از کشاف زمخشری ). زن گول . (دهار). زن گول و سست و ضعیف . (منتهی الارب ). زن گول و سست . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زن خویله . (مهذب الاسماء). زن دراز احمق . رعناء. حمقاء. (یادداشت مؤلف ) : تا تو...
-
رعنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: رعناء] ra'nā ۱. زیبا و خوشگل.۲. [مجاز] خوشقدوقامت؛ بلند: سرو رعنا.۳. [قدیمی] زن گول و نادان.۴. [قدیمی] زن خودبین و خودآرا.
-
رعنا
واژهنامه آزاد
زن زیبا رو و بلند قد
-
رعنا
واژهنامه آزاد
زیبا، دلربا. || احمق؛ زن احمق و خود آرا.
-
واژههای مشابه
-
گل رعنا
لغتنامه دهخدا
گل رعنا. [ گ ُ ل ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی . (آنندراج ). گل دورنگ و آن گلی باشد از اندرون سرخ و بیرون زرد. (غیاث ). وردالحماق . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گل قحبه . وردالفجار : جفت پرکبر نیش بی شهد است گل رعنا دوروی و بدعهد است . سنایی (حدیق...
-
زال رعنا
لغتنامه دهخدا
زال رعنا. [ ل ِ رَ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) بمعنی زال بدافعال است که کنایه از دنیای ناپایدار باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) : دولتش را نوعروسی دان که عکس زیورش دیده ٔ این زال رعنا برنتابد بیش از این .خاقانی .
-
سرو رعنا
لغتنامه دهخدا
سرو رعنا. [ س َرْ وِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو خوشنما و آراسته ، چرا که رعنا بمعنی زن خویشتن آرا باشد. || گاهی مراد از این معشوق بود. || سرو دورنگ . (غیاث ) (آنندراج ).
-
چشمه رعنا کردشول
لغتنامه دهخدا
چشمه رعنا کردشول . [ چ َ م َ رَ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنگشت بخش مرکزی شهرستان آباده که در 92 هزارگزی جنوب خاور اقلید و در جنوب باختری دریاچه ٔ کافتر واقع است . دامنه ای است سردسیر که 75 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات و حبوبات . شغل ...
-
واژههای همآوا
-
رانا
لغتنامه دهخدا
رانا. (اِ) بمعنی راجه عموماً و لقب راجه های اودیپور که ملکی است بین مالوه و اجمیر و گجرات و رانا خصوصاً. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). راجه ٔ هند. (ناظم الاطباء). || حاکم . (ناظم الاطباء). || لقب راجه ٔ چیت پور. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
رانا
لغتنامه دهخدا
رانا. (یونانی ، اِ) انار که بعربی رمان خوانند. (برهان ) (آنندراج ). انار. (ناظم الاطباء).