کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعش
لغتنامه دهخدا
رعش . [ رَ ع َ ] (ع مص ) رَعش . رجوع به رَعش شود.
-
رعش
لغتنامه دهخدا
رعش . [ رَ ع ِ ] (ع ص ) مرد بددل و ترسنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جبان . (از اقرب الموارد). || آنکه می لرزد. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || مرد شتاب و چالاک در جنگ . || مرد شتاب و چالاک در نیکی و احسان (از اضداد است ). (از اقرب الموارد...
-
رعش
لغتنامه دهخدا
رعش . [ رَ] (ع مص ) یا رَعَش . لرزه گرفتن کسی را و لرزیدن او.(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). لرزان شدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). لرزه گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد). لرزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
-
واژههای همآوا
-
راش
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تودة غلة پاک شده . 2 - انبار غله . 3 - نام درختی جنگلی که چوب بسیار محکمی دارد و در کوهستان های شمال ایران می روید.
-
راش
لغتنامه دهخدا
راش . (اِ) توده و انبار غله ٔ پاک شده را گویند مرادف جاش . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ رشیدی ). توده و انبار غله .(غیاث اللغات ). توده و انبار غله ٔ پاک شده و از کاه برآورده را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). انبارغله . چاش نیز گویند....
-
راش
لغتنامه دهخدا
راش . (ع اِ) پر مرغ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مرغی که پر درآورده . (از اقرب الموارد).
-
راش
لغتنامه دهخدا
راش . (ع ص ) سست و ضعیف . (آنندراج ).- جمل راش ؛ شتر سست پشت . (منتهی الارب ). شتر پست پشت . (ناظم الاطباء). || شتری که صاحب گوش بسیارموی بود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- رمح راش ؛ نیزه ٔ سست و ضعیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
راش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راژ› [قدیمی] rāš ۱. انبار غله.۲. خرمن غلۀ پاکشده.
-
راش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راج› (زیستشناسی) rāš درختی جنگلی با برگهای ضخیم و گلهای خوشهای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد؛ آلاش؛ الاش؛ آلوش؛ آلش؛ چهلر؛ چلر؛ مرس؛ قزلآغاجغ؛ قزلگز.
-
جستوجو در متن
-
رعشه
لغتنامه دهخدا
رعشه . [ رَ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) یا رعشة. لرزشی که در اندام آدمی از پیری و کلانسالی و یا از بیماری پدید آید. (ناظم الاطباء). لرزیدن و لرزه و با لفظ افتادن و افکندن و انداختن و کشیدن و برچیدن و گرفتن مستعمل . (آنندراج ). علتی است که از آن دست آدمی بی ار...
-
لرزیدن
لغتنامه دهخدا
لرزیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) ارتعاد. (تاج المصادر). رعدة. ارتعاش . اهراع . ارتعاص . ارتعاس . تقرقف . مرتعد شدن . تخلج . مصد. تمجمج . شفشفة. رجرجة. (منتهی الارب ). رجف . رجیف . (تاج المصادر). رجفان . ارتجاج . رعس . رعش . ترعد. ارتعاج . رجد. ترجید. (منتهی...