کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رعة
لغتنامه دهخدا
رعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء): ریعة؛ پرهیزگاری . (منتهی الارب ). پرهیزگار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قربانی که به مکه فرستند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || خوبی هیأت و زشتی آن (از اضداد است ). (ناظم الاطباء) (منتهی...
-
واژههای مشابه
-
رعه گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَعَشَ
-
واژههای همآوا
-
رئة
لغتنامه دهخدا
رئة. [ رِ ءَ ] (ع اِ) شش ، و هاء بدل از یاء است . ج ، رآت ، رئون . (آنندراج ). و رجوع به ریه شود.
-
رات
لغتنامه دهخدا
رات . (اِخ ) راط. قصبه ای است در ایالت اﷲآباد هندوستان که در جنوب غربی هامبرپورک به فاصله ٔ 72 هزارگز قرار دارد. سکنه آن 14480 تن است که 4 هزار تن آن مسلمان میباشند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
رات
لغتنامه دهخدا
رات . (ع اِ) کاه یمنیه . ج ، رَوّات . (منتهی الارب ). به لغت مردم یمن کاه و تبْن . (ناظم الاطباء). در یک نسخه ٔ قاموس التین [ انجیر ]. (منتهی الارب ).
-
راط
لغتنامه دهخدا
راط. (اِ) ناوچه . مسبکه . و آن ظرفی است از آهن مانند نیمه قصبه ای که فلز ذوب شده را در آن ریزند. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اِرتَعَشَ
دیکشنری عربی به فارسی
لرزه گرفت , لرزيد , متزلزل شد , رعه گرفت , به لرزه افتاد
-
ریعة
لغتنامه دهخدا
ریعة. [ ع َ ] (ع اِمص ) مقلوب رِعَة از «ورع » به معنی پرهیزکاری . یقال : فلان سیی ءالریعة؛ ای قلیل الورع . (از منتهی الارب ). رجوع به رِعَة شود.
-
ورع
لغتنامه دهخدا
ورع . [ وَ رَ ] (ع مص ) وراعة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پرهیزگار شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). رجوع به وراعة شود. || (اِمص ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). تقوی . (اقرب ال...