کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رعایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رعایت
/re(a)'āyat/
معنی
۱. امری را مهم دانستن و انجام دادن آن: رعایت نظافت.
۲. (تصوف) مراقبت کردن از اعمال، احوال و اوقات.
۳. [قدیمی] نگهداری و پاسبانی از کسی یا چیزی؛ به امور کشور رسیدگی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع
۲. چرانیدن
برابر فارسی
پیش روگیری، نگهداشتن
فعل
بن گذشته: رعایت کرد
بن حال: رعایت کن
دیکشنری
consideration, observance, observation, respect
-
جستوجوی دقیق
-
رعایت
واژگان مترادف و متضاد
۱. احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع ۲. چرانیدن
-
رعایت
فرهنگ واژههای سره
پیش روگیری، نگهداشتن
-
رعایت
فرهنگ فارسی معین
(رِ یَ) [ ع . رعایة ] 1 - (مص م .) نگاه داشتن حق و حرمت کسی . 2 - (اِمص .) نگه - داری ، پاسبانی . 3 - ملاحظه ، احترام . 4 - چرانیدن گوسفندان و حیوانات گیاه خوار.
-
رعایت
لغتنامه دهخدا
رعایت . [ رِ ی َ ] (ع اِمص ) رعایة. نگاهداشت . نگاهداری . نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین ). نگاهداشت حق . حفظ. نگاهداری . نگهداری . نگهداشت . (ازیادداشت مؤلف ) : حقوق هواخواهی و اخلاص دولت به رعایت رسانیده شد. (کلیله و دمنه ).- به رعایت خدم...
-
رعایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رعایَة] re(a)'āyat ۱. امری را مهم دانستن و انجام دادن آن: رعایت نظافت.۲. (تصوف) مراقبت کردن از اعمال، احوال و اوقات.۳. [قدیمی] نگهداری و پاسبانی از کسی یا چیزی؛ به امور کشور رسیدگی کردن.
-
رعایت
دیکشنری فارسی به عربی
اعتبار , انتباه , مراعاة
-
واژههای مشابه
-
رعایت کردن
فرهنگ واژههای سره
پاس داشتن
-
رعایت شدن
لغتنامه دهخدا
رعایت شدن . [ رِ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مراعات گشتن . ملاحظه شدن . حفظ شدن . رعایت گردیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
رعایت کردن
لغتنامه دهخدا
رعایت کردن . [ رِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاس داشتن . (رعیت و غیره را) || نگاه داشتن حق کسی را. (فرهنگ فارسی معین ) : باید که حق من و خدمت قدیمم در فرزندانم رعایت کرده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350). حق وی [ قاید ] را رعایت باید کرد در فرزندانش و خی...
-
رعایت یافتن
لغتنامه دهخدا
رعایت یافتن . [ رِ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) رعایت شدن . مراعات گردیدن . ملاحظه شدن . (یادداشت مؤلف ) : هر گاه که این دو طرف به واجبی رعایت یافت کمال کامکاری حاصل آید. (کلیله ودمنه ). اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی نظام کارها گسسته نگشتی . (کلیل...
-
رعایت ساز
لغتنامه دهخدا
رعایت ساز. [ رِ ی َ ] (نف مرکب ) رعایت سازنده . رعایت کننده . پاس دارنده . که مراعات کند. که نگهداری کند : گشت با فتح از آن ولایت بازبا رعیت شده رعایت ساز.نظامی .
-
عدم رعایت
دیکشنری فارسی به عربی
ازدراء , اهمال
-
رعایت قانون
دیکشنری فارسی به عربی
مشروعية
-
رعایت ارزش
دیکشنری فارسی به عربی
احترام