کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطوبتپزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
baking 2, stoving
کورهپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] خشک کردن و سخت کردن مادۀ پوششی بهکمک گرما
-
سفال پزی
لغتنامه دهخدا
سفال پزی . [ س ُ / س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) فخاری . کوزه گری .
-
کله پزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kallepazi ۱. شغل و عمل کلهپز.۲. (اسم) مکانی که در آن کله و پاچۀ گوسفند را میپزند و میفروشند.
-
simmering
آرامپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایند پختن مواد غذایی در مایعی مانند آب در درجۀ حرارتی پایینتر از نقطۀ جوش
-
poaching
تنگابپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] آرام پختن مواد غذایی در مایعات در پایینتر از نقطۀ جوش آنها بهگونهایکه شکلشان حفظ شود
-
postcuring
پسپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] مرحلۀ نهایی پخت برخی از محصولات متـ . پخت تکمیلی
-
radiation curing
تابشپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ایجاد اتصال عرضی و پخت بسپاری بهکمک تابش فرابنفش یا ریزموج یا باریکههای الکترونی
-
pre-cooking
پیشپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فرایند پخت کامل یا جزئی مواد غذایی قبل از پخت نهایی یا حرارت دادن مجدد آن
-
microwave cooking
ریزموجپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] روشی در پخت مواد غذایی با استفاده از تندپز، که در آن با عبور ریزموج از مولکولهای آب موجود در مواد غذایی، حرارت ایجاد میشود و سبب پخته شدن آنها میشود
-
آهک پزی
لغتنامه دهخدا
آهک پزی . [ هََ پ َ ] (حامص مرکب ) حرفه ٔ آهک پز. || (اِ مرکب ) کوره ٔ آهک پز.
-
تافتان پزی
لغتنامه دهخدا
تافتان پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل تافتان پز. || (اِ مرکب ) دکانی که در آن نان تافتان پزند.جائی که در آن نان تافتون پزند و فروشند. تافتونی .
-
دست پزی
لغتنامه دهخدا
دست پزی . [ دَ پ َ ] (حامص مرکب ) دستی پزی . با دست پخته بودن : نان دست پزی . نان دستی پزی .
-
دیگ پزی
لغتنامه دهخدا
دیگ پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) آشپزی . طباخت . عمل دیگ پز. خوالیگری . باورچی گری .
-
دیزی پزی
لغتنامه دهخدا
دیزی پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب )شغل دیزی پز. || (اِ مرکب ) دکان دیزی پز.
-
دستی پزی
لغتنامه دهخدا
دستی پزی . [ دَ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل دستی پز. || (اِ مرکب ) محلی که نان دستی پزند.