کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطوبتپزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
hygrodeik
رطوبتنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی رطوبتسنج که در آن دماسنجهای تَر و خشک در دو طرف نمودار ویژهای از جدول رطوبتسنجی نصب شده است
-
specific humidity
رطوبت ویژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نسبت جِرم بخار آب موجود در سامانهای از هوای مرطوب به کل جرم آن
-
رطوبت سنج
لغتنامه دهخدا
رطوبت سنج . [ رُ ب َ س َ ] (نف مرکب ) رطوبت سنجنده . که رطوبت را بسنجد. || (اِ مرکب )(اصطلاح فیزیک ) آلاتی را گویند که برای تعیین درجه ٔ رطوبت هوا (فشار بخار آب یا جرم آن ) به کار می روند.- رطوبت سنج شیمیایی ؛ برای تعیین جرم بخارآب به کار می رود و ا...
-
رطوبت سنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) rotubatsanj دستگاهی برای اندازه گرفتن درجۀ رطوبت هوا.
-
کباب پزی
لغتنامه دهخدا
کباب پزی . [ ک َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کباب پز.پختن کباب . || (اِ مرکب ) دکان کباب پزی .
-
کلوچه پزی
لغتنامه دهخدا
کلوچه پزی . [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) کار و شغل کلوچه پز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل کلوچه پز. || (اِ مرکب ) دکان کلوچه پز. جایی که در آن کلوچه پزند و فروشند و رجوع به کلوچه و کلوچه پز شود.
-
کماج پزی
لغتنامه دهخدا
کماج پزی . [ ک ُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کماج پز. || (اِ مرکب ) دکان کماج پز. جایی که کماج پزند.
-
کله پزی
لغتنامه دهخدا
کله پزی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود. || (اِ مرکب ) دکان کله پز. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله پز شود.
-
کلیچه پزی
لغتنامه دهخدا
کلیچه پزی . [ ک ُ چ َ / چ ِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل کلیچه پز. شغل کلیچه پز. و رجوع به کلیچه شود. || (اِ مرکب ) دکان کلیچه پز. جایی که کلیچه پزند.
-
گنده پزی
لغتنامه دهخدا
گنده پزی . [ گ َ دَ / دِ پ َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل گنده پز. رجوع به گنده پز شود.
-
گچ پزی
لغتنامه دهخدا
گچ پزی . [ گ َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچ پز. گچ پختن . || (اِ مرکب ) کوره ٔ گچ پزی . کوره ٔ پختن سنگ گچ .
-
کول پزی
لغتنامه دهخدا
کول پزی . [ ک َ وَ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کول پز. رجوع به کول پز و کول شود. || (اِ مرکب ) کوره یا جایی که کول پزند.
-
کوره پزی
لغتنامه دهخدا
کوره پزی . [ رَ / رِ پ َ ] (حامص مرکب ) کار و عمل کوره پز. و رجوع به کوره ، کوره پز و کوره پزخانه شود.
-
گرده پزی
لغتنامه دهخدا
گرده پزی . [ گ ِ دَ / دِ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل پختن نان گرد. رجوع به گرده پز شود.
-
semicure
نیمپزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پخت اولیۀ محصول یا بخشی از آن