کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطب خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطب خوار
لغتنامه دهخدا
رطب خوار. [ رُ طَ خوا / خا ](نف مرکب ) آنکه رطب خورد. خورنده ٔ رطب : رطب بر خوان رطب خواری نه برخوان سکندر تشنه لب بر آب حیوان .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
رَطْبٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تر
-
جبن رطب
لغتنامه دهخدا
جبن رطب . [ ج ُ ب ُ ن ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بپارسی پنیر تر گویند و بهترین آن شیرین و لذیذ بود که میل به حلاوت داشته باشد و از شیر معتدل از حیوانی صحیح البدن گرفته باشند، و طبیعت آن سردو تر باشد در سوم . گویند در دوم غذائی فربه کننده باشد و ط...
-
رطب چیدن
لغتنامه دهخدا
رطب چیدن . [ رُ طَ دَ ] (مص مرکب ) رطب بازکردن از نخل ؛ چیدن خرمای تازه : در آن باغ رفته رطب چیدمی وزو دادمی هر که را دیدمی .نظامی (از آنندراج ).
-
رطب افشان
لغتنامه دهخدا
رطب افشان . [ رُ طَ اَ ] (نف مرکب ) افشاننده ٔ رطب . || کنایه است از گوینده ٔ سخن شیرین : من که نقاش نیشکرقلمم رطب افشان نخل این حرمم .نظامی .
-
رطب اللسان
لغتنامه دهخدا
رطب اللسان . [ رَ بُل ْ ل ِ ] (ع ص مرکب ) ترزبان . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (یادداشت مؤلف ) : پارم به مکه دیدی آسوده دل چو کعبه رطب اللسان چو زمزم بر کعبه آفرین گو. خاقانی .هر کس به وصف اصفهان و نواحی آن بدان رطب اللسان و رجیعالن...
-
رطب چین
لغتنامه دهخدا
رطب چین . [ رُ طَ ] (نف مرکب ) آنکه رطب چیند. که رطب از نخل بازکند. رباینده ٔ رطب از نخل : در باغچه ٔ گل قصب چین گردن زده زنگی رطب چین . نظامی .رطب چینی که با نخلم ستیزدز من جز خار هیچش برنخیزد. نظامی .رطب چین درآمد زدوشینه خواب دماغی پرآتش دهانی پرآ...
-
رطب ریز
لغتنامه دهخدا
رطب ریز. [ رُ طَ ] (نف مرکب ) که رطب ریزد. ریزنده ٔ رطب . || بمجاز، گوینده ٔ سخن شیرین : چو سقراط را داد نوبت سخن رطب ریز شد خوشه ٔ نخل بن . نظامی .چون رطب ریز این درخت شدی نیک بادت که نیکبخت شدی .نظامی .
-
رطب وار
لغتنامه دهخدا
رطب وار. [ رُ طَ ] (ص مرکب ) مانند رطب .مثل خرما. خرماکردار. (یادداشت مؤلف ) : به فیاضی که بخشد با رطب خارکه بی خارم نیابد کس رطب وار.نظامی .
-
رطب حار
دیکشنری عربی به فارسی
گرم , خفه , مرطوب , گرفته
-
رطب اللسان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی، مجاز] ratbollesān ترزبان؛ خوشبیان؛ شیرینزبان.
-
رطب و یابس
لغتنامه دهخدا
رطب و یابس . [ رَ ب ُ ب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تر و خشک . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از دو گونه سخن بی معنی و خوب است : لارطب و لایابس الا فی کتاب مبین . (قرآن 59/6). (یادداشت مؤلف ).کنایه از سخن صحیح و ناصحیح . (فرهنگ فارسی معین ).- رطب و یابس...
-
جستوجو در متن
-
گرفتار شدن
لغتنامه دهخدا
گرفتار شدن . [ گ ِ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اسیر شدن . مبتلا شدن . درماندن . دچار شدن : بی اندازه زیشان گرفتار شدسترگی و نابخردی خوار شد. فردوسی .دو فرزند او هم گرفتار شدازو تخمه ٔ آرشی خوار شد. فردوسی .عیب تن خویش ببایدت دیدتا نشود جانت گرفتار خویش . ...