کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطبه
لغتنامه دهخدا
رطبه . [ رَ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) یونجه . سپست تر را گویند چون سبز بود و جمع او رطاب بود وابوعبید از اصمعی روایت کند که سپست تر را رطبه گویند و لیث گوید خشک آن را عرب قت گوید و بعضی گویند قت تر آن و خشک آن هر دو را گویند و اصمعی گوید: فصافص جمع فصفصه اس...
-
واژههای مشابه
-
رطبة
لغتنامه دهخدا
رطبة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) رطبه . قت . برسیم . یونجه ٔتر. (یادداشت مؤلف ). سپست تر. ج ، رِطاب . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سپست تر. (آنندراج ) (دهار). || (ص ) تأنیث رطب : عظام رطبة. (یادداشت مؤلف ).- قروح رطبة ؛ ریشهای تر. (یادد...
-
رطبة
لغتنامه دهخدا
رطبة. [ رُ طَ ب َ ] (ع اِ) خرمای تر. (دهار). یکی رُطَب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رطب شود.
-
واژههای همآوا
-
رتبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اشل ۲. پایگاه، پایه، جاه، درجه، مرتبه، مقام، منزلت
-
رتبه
فرهنگ واژههای سره
تراز، رده، دهناد، رسته
-
رتبه
فرهنگ فارسی معین
(رُ بَ یا بِ) [ ع . رتبة ] (اِ.) 1 - درجه ، منزلت ، مقام . 2 - درجه ای از درجات اداری ، فرهنگی ، قضایی یا نظامی که حقوق ماهیانه خاص به حساب آن تعلق می گیرد. اشل ، پایه . ج . رتب .
-
رتبه
لغتنامه دهخدا
رتبه . [ رُ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ)رتبت . رتبة. پایه . (منتهی الارب ). پایه . مرتبه . (صراح اللغة). قدر و منزلت و جاه . (از شعوری ج 2 ورق 26). درجه و طبقه و مرتبه و پایه و جاه و شأن و منزلت و منصب و مقام . (ناظم الاطباء). پایگاه . رتبت : این فصل از ...
-
رتبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رتبَة، جمع: رتب] ‹رتبت› rotbe پایه؛ مقام؛ درجه؛ منزلت.
-
جستوجو در متن
-
برشین
لغتنامه دهخدا
برشین . [ ] (اِ) رطبه . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به رطبه شود.
-
برسیم
لغتنامه دهخدا
برسیم . [ ب ِ ] (ع اِ) یونجه . رطبه . فصفصه . قت . (یادداشت مؤلف ). دانه ٔ نباتی است که به رطبه ماندمگر برگ آن از رطبه بزرگتر است . (یادداشت مؤلف ).
-
برسین
لغتنامه دهخدا
برسین . [ ب ِ ] (اِ) به لغت مصر اسم رطبه است . (تحفه ). رجوع به برسیم شود.
-
متمعد
لغتنامه دهخدا
متمعد. [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) متمعدة [ م ُ ت َ م َ ع ع ِ دَ ]. تر و تازه . یقال تمرمتمعد و رطبة متمعدة. (ناظم الاطباء). رطبة متمعدة، خرمای تر و تازه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).