کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رضفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رضفه
لغتنامه دهخدا
رضفه . [ رَ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) یا رضفة. کنده ٔ زانو. گردنای زانو. (دهار) (مهذب الاسماء). عین الرکبه ، و آن استخوانی است مستدیرالشکل . کشکک . کاسه ٔزانو. سر زانو. (یادداشت مؤلف ). استخوان قابک زانوکه گردنا نیز گویند. (از ناظم الاطباء). ج ، رَضَف...
-
واژههای مشابه
-
رضفة
لغتنامه دهخدا
رضفة. [ رَ ض َ ف َ ] (ع اِ) داغی که به سنگ تفسان کرده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغی که به سنگ تافته کنند. ج ، رَضَف ، رَضَفات . (از اقرب الموارد). || یکی رَضْف ، بمعنی سنگهای تفسیده که شیر را به وی در جوش آرند. و فی المثل : خذ...
-
رضفة
لغتنامه دهخدا
رضفة. [ رَ ف َ ] (ع اِ) یکی رَضْف . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحد رضف ، یعنی مابین پاچه و دست اسب . (ازناظم الاطباء). و رجوع به رَضْف در معنی اسمی شود.
-
رضفة
دیکشنری عربی به فارسی
کاسه زانو , استخوان کشگک
-
جستوجو در متن
-
کاسه زانو
دیکشنری فارسی به عربی
رضفة
-
استخوان کشگک
دیکشنری فارسی به عربی
رضفة
-
رضفات
لغتنامه دهخدا
رضفات . [ رَ ض َ ] (ع اِ) ج ِ رَضْفَة. (یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء).- رضفات العرب ؛ چهار قبیله اند از عرب : شیبان وتغلب و بهراء و ایاد، از لحاظ سخت کوشی در جنگ رضفات نامیده شده اند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).و رجوع به رَضْفة شود.
-
کاسه ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ زانو. [ س َ / س ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آئینه ٔ زانو. رضفه . رجوع به رضفه شود : جام جم آئینه دار کاسه ٔ زانوی ماست ما چو طفلان هر طرف بهر تماشامیرویم . صائب .ساغر کف را نصیبی زین می محنت رسیدز آنکه می آید زیاد از کاسه ٔ زانوی ما. ابوط...
-
رضف
لغتنامه دهخدا
رضف . [ رَ ] (ع اِ) سنگ تفسانیده . (یادداشت مؤلف ). سنگهای تفسیده که شیر را در وی به جوش آرند. (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ج ِ رضفة. (دهار). و رجوع به رَضَفة شود. || استخوانهاست در زانو یکی با دیگری پیوسته مانند انگشتهای فراهم آمده در اسب ما...
-
آیینه ٔ زانو
لغتنامه دهخدا
آیینه ٔ زانو. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استخوان و برآمدگی زانو از قدام .مقابل چفته یعنی فرورفتگی زانو از خلف . آینه ٔ زانو.آینه . آیینه . کاسه ٔ زانو. داغصه . رضفه : وگر از پرده ٔ صورت برون آیی بیاموزی صفا زآیینه ٔ زانو ادب از لوح پی...
-
گردنا
لغتنامه دهخدا
گردنا. [ گ َ دَ ] (اِ) مطلق سیخ اعم از سیخ چوبی و آهنی که بدان کباب کنند یا نان را از تنور برآرند. (برهان ) : گر دشمنت ز ترس برآرد چو مرغ پرآخر چو مرغ گردد گردان به گردنا. مسعودسعد.ریگ اندرو چو آتش و گرد اندرو چو دودمردم چو مرغ و باد مخالف چو گردنا. ...
-
مفصل
لغتنامه دهخدا
مفصل . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان . ج ، مفاصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیوندگاه اندام . (غیاث ). بندگاه . (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). بند. پیوند. ملتقای دو استخوان از تن حیوان . (یادداشت به...