کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رضاعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رضاعی
/rezā'i/
معنی
ویژگی افرادی که از یک پستان شیر خورده باشند نسبت به یکدیگر: برادر رضاعی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
foster
-
جستوجوی دقیق
-
رضاعی
لغتنامه دهخدا
رضاعی . [ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به رضاع یعنی همشیر. (ناظم الاطباء).- برادر و خواهر رضاعی ؛ برادر و خواهر همشیر که از یک زن شیر خورده باشند و کوکه نیز گویند. (ناظم الاطباء). خواهر و برادر همشیر. خواهر و برادر شیری .برادر و خواهر شیر. (یادداشت مؤلف ) ...
-
رضاعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به رضاع) [عربی. فارسی] rezā'i ویژگی افرادی که از یک پستان شیر خورده باشند نسبت به یکدیگر: برادر رضاعی.
-
واژههای همآوا
-
رضائی
لغتنامه دهخدا
رضائی . [ رِ ] (ص نسبی ) رضایی . منسوب به رضا. رجوع به رضا شود.
-
جستوجو در متن
-
fosterage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرورشگاه، پرورش، گرفتن مادر رضاعی، دایه گیری
-
fosterling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرورش اندام، بچه سر راهی، فرزند رضاعی، فرزند خوانده
-
fosterlings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fosterlings، بچه سر راهی، فرزند رضاعی، فرزند خوانده
-
شیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: šimā) (عربی) زن خال دار ؛ (در اعلام) دختر حلیمهی سعدیه خواهر رضاعی نبی اکرم (ص) .
-
هم رضاع
لغتنامه دهخدا
هم رضاع . [ هََ رِ ] (ص مرکب ) دو کودک که با هم شیر خورند از یک دایه : من و سایه هم زانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی .خاقانی .
-
هم سبق
لغتنامه دهخدا
هم سبق . [هََ س َ ب َ ] (ص مرکب ) همدرس . (آنندراج ) : احمد برادر رضاعی و هم سبق سلطان بود. (حبیب السیر).
-
همشیر
لغتنامه دهخدا
همشیر. [ هََ ] (ص مرکب ) هم شیر. برادر رضاعی . (آنندراج ). دو کودک (دختر یا پسر) که از یک پستان شیر خورند. رضیع. رضیعة.
-
شیماء
لغتنامه دهخدا
شیماء. [ ش َ ] (اِخ ) دختر حلیمه ٔ سعدیه خواهر رضاعی نبی (ص ). (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
ابوقعیس
لغتنامه دهخدا
ابوقعیس . [ اَ ق ُ ع َ ؟ ] (اِخ ) وائل بن افلح . عم رضاعی عائشه رضی اﷲ عنها. صحابی است .
-
کوکلتاش
لغتنامه دهخدا
کوکلتاش . [ ک ُ ک ُ ] (ترکی -مغولی ، اِ مرکب ) برادر رضاعی . از لغات ترکی ، لهذا برادر رضاعی پادشاه را کوکلتاش خان لقب باشد. مؤلف گوید که برادر رضاعی در اینجا مراد از پسر دایه نیست ، بلکه شخصی دیگر باشد و کوکلتاش مرکب است از کوکه و تاش و لام تبجیل ،...