کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رضائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رضائی
لغتنامه دهخدا
رضائی . [ رِ ] (ص نسبی ) رضایی . منسوب به رضا. رجوع به رضا شود.
-
واژههای مشابه
-
حسن رضائی
لغتنامه دهخدا
حسن رضائی . [ ح َس َ ن ِ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان رومی قادری متخلص به رضائی در آقسری بزاد و در قسطنطینیة به سال 1071 هَ . ق . درگذشت . او راست : تحفةالمنازل و دیوان شعر ومعرفةالطریقة القادریة. (هدیة العارفین ج 1 ص 295).
-
جستوجو در متن
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد رومی . مشهور به رضائی . رجوع به علی رضائی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد رومی ، مشهور به رضائی . رجوع به علی رضائی شود.
-
حسن قادری
لغتنامه دهخدا
حسن قادری . [ ح َ س َ ن ِ دِ ] (اِخ ) رجوع به حسن رضائی شود.
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) (رضائی ...) آدمی خوش سلیقه و پیش ارباب نظم مقبول القول است . این ابیات از اوست :زنجیر در زندان غم از بسکه با من کرده خوهرگاه می جنبم زجا بنیاد شیون میکند #هر چند بینمت بتو میلم فزون شودآب حیاتی از تو کسی سیر چون شود. #حاضری لیک حجابم ز ...
-
رضایی
لغتنامه دهخدا
رضایی . [ رِ ] (ص نسبی ) رضائی . هر چیز منسوب به رضا. (یادداشت مؤلف ). || (اِ) قسمی از شال کشمیری که در فصل زمستان بر سر اندازند. (ناظم الاطباء). پوششی معروف در هند که در ایام زمستان بر سر گیرند، ظاهراً از مخترعات رضا نام شخصی است که یای نسبت بدان م...
-
رازی
لغتنامه دهخدا
رازی . (اِخ ) رضائی نوربخشی رازی به لیاقت و قابلیت و عذب البیانی تخم محبت خود در مزرع دلها می کاشت و در بازی شطرنج دستی داشت . این رباعی از اوست :ای کرده عبادت ریائی فن خودآراسته از لباس عصیان تن خودطوقیست بگردنت ردا از لعنت گفتم من و انداختم از گردن...
-
محترز
لغتنامه دهخدا
محترز. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) آگاه و خبردار و هوشیار و دوراندیش . (ناظم الاطباء). || دوری گزیننده . پرهیزکننده و خویشتن را نگهدارنده . (آنندراج ) (غیاث ) : بیار باده کجا بهتر است باده هنوزکه تو به باده ز چنگ زمانه محترزی . منوچهری .از کراهیت ناصرالدین...
-
جدیدالاسلام
لغتنامه دهخدا
جدیدالاسلام . [ ج َ دُل ْ اِ ] (اِخ ) میرزا محمدرضای یزدی . وی از اکابر علمای یهود و اسرائیلیان و در عصر خویش افضل فضلای این طایفه وفرید دوران و وحید زمان بشمار بوده است . او در سال 1238 هَ . ق . بدین اسلام درآمد و دو سال پیش از آن کتاب مستطاب «اقامة...
-
قائد رحمت
لغتنامه دهخدا
قائد رحمت . [ ءِ دِ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد است . این دهستان در شمال خاوری بخش واقع و محدود است از شمال به دهستانهای ورکوه و مال اسد از جنوب به دهستان دالوند ازخاور به دهستان رازان از باختر قسمتی از دهستان دالوند....
-
شاخ شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ . (ص مرکب ) پاره پاره . (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شعوری ). به درازا همه جا دریده . جداجدا به درازا. ریش ریش . چاک چاک . لخت لخت . تارتار. قطعه قطعه . پارچه پارچه . تکه تکه . و رجوع به شاخ شود : چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز آن ...
-
دثار
لغتنامه دهخدا
دثار. [ دِ ] (ع اِ) جامه ٔ بر تن و آن بالای شعار باشد از جامه ها. (منتهی الارب ). جامه ٔ بر تن . (ناظم الاطباء). جامه که بتن ملصق نباشد مانند چادر و جبه و عبا و آن بر روی شعار قرار گیرد از جامه ها. (از ناظم الاطباء). مقابل شعار. جامه که بر بالای جامه...