کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رصد بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رصد بستن
لغتنامه دهخدا
رصد بستن . [ رَ ص َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه . (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). زیج بستن . (آنندراج ) : همه تمثالهای آسمانی رصد بسته بر آن تخت کیانی . نظامی .به چندین سال پیش از ما بدین کاررصد بستند و کرد...
-
واژههای مشابه
-
هفت رصد
لغتنامه دهخدا
هفت رصد. [ هََ رَ ص َ ] (اِ مرکب ) هفت اقلیم .(برهان ). هفت خاک . هفت ده . رجوع به این مدخل ها شود.
-
رصد راندن
لغتنامه دهخدا
رصد راندن . [ رَ ص َ دَ ] (مص مرکب ) رصدبانی کردن . رصد گرفتن . (از یادداشت مؤلف ) : شناسایی که انجم را رصد رانداز آن تخت آسمان را تخته برخواند.نظامی .
-
رصد ملکشاه
لغتنامه دهخدا
رصد ملکشاه . [ رَ ص َ دِ م َ ل ِ ] (اِخ ) رصدخانه ای که به امر ملکشاه سلجوقی ساخته بوده اند. در ذیل ص 98 تتمه ٔ صوان در ضمن بحث از حکیم میمون بن نجیب واسطی آمده : وی از اعیان منجمین عهد ملکشاه بود که از سنه ٔ 467 هَ . ق . در رصد ملکشاه با منجمان دیگر...
-
صاحب رصد
لغتنامه دهخدا
صاحب رصد. [ ح ِ رَ ص َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه از رصد آگاه باشد و شعوری از شرفنامه نقل کند که او اول حکیمی است که در قله ٔ کوهی به ارتفاع هفتصد ذرع نشسته و در طلوع و غروب سیارات و ثوابت مطالعه می کرد - انتهی .
-
رصد خانه
دیکشنری فارسی به عربی
مرصد
-
رصد کردن
واژهنامه آزاد
نپاهیدن.
-
زانو رصد کردن
لغتنامه دهخدا
زانو رصد کردن . [ رَ ص َک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به زانو رصدگاه کردن شود.
-
واژههای همآوا
-
رصدبستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) تعیین کردن مختصات و حرکات ستارگان در رصدخانه .
-
جستوجو در متن
-
ارصاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چشم داشتن . 2 - رصد بستن . 3 - مراقب بودن .
-
بستن
لغتنامه دهخدا
بستن . [ ب َ ت َ ] (مص ) پهلوی بستن . از ریشه ٔ اوستایی و پارسی باستان ، بند . طبری ، دوستن . مازندرانی ، دوسّن و دَوسن . گیلکی ، دوستن . بند کردن . فراهم کشیدن . پیوستن . ضد گشودن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ص 278). مقابل گشادن لازم و متعدی هر دو آ...
-
رصدبندی
لغتنامه دهخدا
رصدبندی . [ رَ ص َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل رصدبند. رصد بستن . (یادداشت مؤلف ) : گذشت از رصدبندی اختران نبود آنچه مقصود بودش در آن . نظامی .بدان تا جهان را تماشا کنندرصدبندی کوه و دریا کنند.نظامی .