کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشیدالدین سنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رشیدالدین سنان
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین سنان . [ رَ دُدْ دی س ِ ] (اِخ ) در نزدیکی بصره پا به عرصه ٔ وجود گذاشت و در سال 1193 هَ . ق . درگذشت . پیشوای اسماعیلیه و معروف به شیخ جبل بود. رشیدالدین در فارس بزرگ شد و رئیس فرقه ٔ اسماعیلیه ٔ سوریه گردید (1163 هَ . ق .). در جنگهای صلیب...
-
واژههای مشابه
-
رشیدالدین اسفزاری
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین اسفزاری . [ رَ دُدْ دی اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشید اسفزاری ، محمدبن محمد. پیش از قرن هفتم هَ . ق . می زیسته است . هدایت گوید: اسمش رشیدالدین محمدبن محمودبن مسعود ازفضلای مشهور خراسان و صاحب کمالات بی پایان بوده . گویند در فضیلت و حکمت مرتبه ٔ ع...
-
رشیدالدین رازی
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین رازی . [ رَ دُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) معروف به استاد شهید. تدریس نحو مدرسه ٔ مستضریه داشت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به غزالی نامه چ 1 ذیل ص 136 شود.
-
رشیدالدین وزیر
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین وزیر. [ رَ دُدْ دی وَ ] (اِخ ) رشیدالدین فضل اﷲ همدانی . رجوع به رشیدالدین (فضل اﷲ...) شود.
-
رشیدالدین وطواط
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین وطواط. [ رَ دُدْ دی ن ِ وَطْ ] (اِخ ) محمدبن عبدالجلیل عمری بلخی ، ملقب به رشیدالدین کاتب و معروف به وطواط. در حدود سال 480 هَ . ق . در بلخ تولد یافت و بسال 573 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- حدائق السحر فی دقائق الشعر 2- دیوان 3- فرائد الق...
-
رشیدالدین همدانی
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین همدانی . [ رَ دُدْ دی ن ِ هََ م َ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی وزیر. رجوع به مجمعالفصحا ج 1 ص 236 و رشیدالدین (فضل اﷲ...) شود.
-
رشیدالدین فضل ا
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین فضل ا. [ رَ دُدْ دی ف َ لُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی وزیر. رجوع به رشیدالدین (فضل اﷲ...) شود.
-
جستوجو در متن
-
ازرقی
لغتنامه دهخدا
ازرقی . [ اَ رَ ] (اِخ ) هروی ابوبکر زین الدین بن اسماعیل الورّاق الازرقی الهروی . پدر وی اسماعیل ورّاق معاصر فردوسی بود و فردوسی هنگام فرار از سلطان محمود غزنوی چون بهرات رسیدبخانه ٔ او نزول کرد و مدت ششماه در منزل او متواری بود. از بعض ابیات او معل...
-
حشر
لغتنامه دهخدا
حشر. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) گوش لطیف و باریک . (واحد و تثنیه و جمع در آن یکسان است ). (آنندراج ). || پر لطیف که بر تیر نهند. || سنان حشر؛ سنان باریک . سنانی باریک . (مهذب الاسماء). || سهم حشر؛ تیر باریک . || قیامت . رستاخیز. رستخیز. یوم الحشر. یوم النشور...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد ایزدیار، معروف بفرید کافی وزیر. عوفی در لباب الألباب ج 1 ص 120 ببعد آرد: الصدر الاجل شرف الدولة و الدین سید الکتاب فریدالزّمان احمدبن محمد ایزدیار الکافی یعرف بفریدالکافی ، در فنون هنر کافی بود. و با فضلی وافر وافی ،...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم .[ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد طائی مکنی به ابوسفانه . مردی سخی و جوانمرد ازقبیله ٔ طی ّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم من حاتم طی . و در فارسی مثل حاتم یا مثل حاتم طائی گویند. و از آن سخت سخی و بخشنده خواهند : ای دریغ آن حر هنگام سخا حا...