کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشک کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رشک کردن
لغتنامه دهخدا
رشک کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . حسادت کردن . رشک آوردن . رشک خوردن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
واژههای مشابه
-
رِشک
لهجه و گویش تهرانی
تخم شپش
-
penis envy
رشک قضیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اشتیاق مادینه برای تملک اندام جنسی نرینه
-
رشک وسطی
لغتنامه دهخدا
رشک وسطی . [ رَ ک ِ وُ طا ] (اِخ ) دهی از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه 100 تن . آب آن از قنات . محصولات عمده غلات و حبوب . خربزه ٔ آن معروف است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رشک آور
لغتنامه دهخدا
رشک آور. [ رَ وَ ] (نف مرکب ) رشک آورنده . حسود و رشک برنده . (ناظم الاطباء). به معنی حسود است . (از شعوری ج 2 ورق 5). رشکور. رشکین . (یادداشت مؤلف ). || گاهی به معنی غیور و باتعصب آید. (از شعوری ج 2 ورق 5).
-
رشک اسماعیل
لغتنامه دهخدا
رشک اسماعیل . [ رَ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنه 100 تن . آب آن از چشمه . محصولات عمده غلات و توتون و مازوج و کتیرا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رشک بر
لغتنامه دهخدا
رشک بر. [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) رشک برنده . حسود. صاحب غیرت . حاسد. غیور. (یادداشت مؤلف ) : نباشد هیچ زن را رشک بر شوی که شوی رشک بر باشد بلاجوی .(ویس و رامین ).
-
رشک خور
لغتنامه دهخدا
رشک خور. [ رَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) رشک خورنده . حسود و رشک برنده . (ناظم الاطباء).
-
رشک کش
لغتنامه دهخدا
رشک کش . [ رَ ک ُ ] (ن مف مرکب ) رشک کشته . آنکه از رشک کشته شود. (آنندراج ) : مرحمت های درد اگر این است می شود رشک کش دوایی چند.ظهوری (از آنندراج ).
-
رشک آوردن
لغتنامه دهخدا
رشک آوردن . [ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) حسد بردن . رشک بردن . حسادت ورزیدن . (یادداشت مؤلف ) : بر این آب غیرت برد آب حیوان بر این حوض رشک آورد حوض کوثر.خاقانی .
-
رشک افتادن
لغتنامه دهخدا
رشک افتادن . [ رِ اُ دَ ] (مص مرکب ) تخم شپش به موی افتادن . (یادداشت مؤلف ).
-
رشک بالا
لغتنامه دهخدا
رشک بالا. [ رَ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طغرالجرد بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه 200 تن . آب آن از قنات . محصولات عمده غلات و حبوب و مرکبات . خربزه ٔ آن معروف است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رشک خوردن
لغتنامه دهخدا
رشک خوردن . [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) رشک آوردن . رشک آمدن . رشک ورزیدن : غِیار. غَیْرَة. غَیْر. (منتهی الارب ) : رشک رقیب می خورم لیک عوض نمی کنم با لب خنده خیز او دیده ٔ گریه زای را. ظهوری (از آنندراج ).و رجوع به رشک آوردن و رشک آمدن و رشک ...
-
رشک داشتن
لغتنامه دهخدا
رشک داشتن . [ رَت َ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . رشک آوردن : گر سر عاشقی ای عهدشکن خواهی داشت دل به هر کس که دهی رشک بمن خواهی داشت .(از آنندراج ).