کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشيق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رشيق
معنی
بلند وباريک , باريک , قلمي , کم , سست , ضعيف , ظريف , قليل
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رشيق
دیکشنری عربی به فارسی
بلند وباريک , باريک , قلمي , کم , سست , ضعيف , ظريف , قليل
-
واژههای مشابه
-
رشیق
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) خوش اندام .
-
رشیق
لغتنامه دهخدا
رشیق . [ رَ ] (ع ص ) رجل رشیق ؛ مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (آنندراج ). نیکوقد. سروبالا. خوش قد و بالا. کشیده بالا. خوش قد و قامت . خوش قد. (یادداشت مؤلف ). کشیده بالا. (مهذب الاسم...
-
رشیق
لغتنامه دهخدا
رشیق . [ رُ ش َ ] (اِخ ) زاهدی است مصری . (منتهی الارب ).
-
رشیق
لغتنامه دهخدا
رشیق . [ رُ ش َ ] (اِخ ) نام جد ابوعبداﷲبن رشیق ، فقیه مالکی متأخر. (منتهی الارب ).
-
رشیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rašiq ۱. خوشقدوقامت؛ خوشاندام؛ زیبا و ظریف.۲. لفظ یا خط زیبا و ظریف.
-
ابن رشیق
لغتنامه دهخدا
ابن رشیق . [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوعلی حسن بن رشیق . پدرش مملوک محرَّر رومی بوده و زرگری پیشه داشته . بین 385 و 390 هَ .ق . در مسیله از شهرهای افریقیه متولد و456 یا 463 در شهر مازر واقع در صقلیه درگذشته است . او ادیبی لغوی و شاعر بود و در قیروان معز ...
-
جمال الدین رشیق القطنی
لغتنامه دهخدا
جمال الدین رشیق القطنی . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) یکی از بزرگان و شاعران زمان آباقاخان است که پس از نود سال درگذشت . این رباعی از اوست :ای زر تویی آنکه جامع لذاتی محبوب خلایق همه اوقاتی بی شک نه خدایی تو ولیکن چو خداستار عیوب و قاضی الحاجاتی .(حبیب الس...
-
جستوجو در متن
-
بلند وباریک
دیکشنری فارسی به عربی
رشيق
-
قلمی
دیکشنری فارسی به عربی
رشيق
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن رشیق . حسن قیروانی . رجوع به ابن رشیق ابوعلی حسن بن رشیق ... شود.
-
ظریف
دیکشنری فارسی به عربی
حساس , رشيق , سعري , مطلق
-
قلیل
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة , رشيق , ضوء , نادر