کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشتاک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رشتاک
/raštāk/
معنی
= رستاک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رشتاک
فرهنگ نامها
(تلفظ: raštāk) (= رستاک) ، شاخهای که از بیخ درخت بر آمده و راست رسته باشد . ← رستاک .
-
رشتاک
لغتنامه دهخدا
رشتاک . [ رَ ] (اِ) شاخه ای که تازه از بیخ درخت برآمده و راست رُسته باشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). به معنی رستاک است . (فرهنگ اوبهی ). رجوع به رستاک و ستاک شود.
-
رشتاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] raštāk = رستاک
-
جستوجو در متن
-
رستاک
فرهنگ نامها
(تلفظ: rastāk) شاخهی تازهای که از بیخ درخت بر آید ، رشتاک . ← رشتاک ؛ ]این واژه گونهی قدیمی روستا نیز میباشد که در این صورت رُستاک/rostāk/ تلفظ میشود و معرب آن رُستاق است[.
-
رستاک
لغتنامه دهخدا
رستاک . [ رَ ] (اِ) شاخه ٔ تازه ای که از بیخ درخت برآید. (ناظم الاطباء). شاخ تازه را گویند که از بیخ درخت برآید و به ستاک معروف است . (انجمن آرا) (آنندراج ). شاخ تازه ای را گویند که از بیخ درخت برآید و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است . (برهان...