کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشاقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رشاقت
/rašāqat/
معنی
۱. نیکاندام شدن.
۲. خوشقدوقامت بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رشاقت
فرهنگ فارسی معین
(رَ قَ) [ ع . رشاقة ] (مص ل .) نیک اندام بودن .
-
رشاقت
لغتنامه دهخدا
رشاقت . [ رَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) خوش قد و بالایی . باریک اندامی و نیکوقدی . خوش قد و بالا شدن . زیبایی در بالا و قد. خوش قد و قامتی . (یادداشت مؤلف ). نیکوقد شدن . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ). و رجوع به رشاقة شود.
-
رشاقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رشاقة] [قدیمی] rašāqat ۱. نیکاندام شدن.۲. خوشقدوقامت بودن.
-
واژههای همآوا
-
رشاقة
لغتنامه دهخدا
رشاقة. [ رَ ق َ ] (ع مص ) نیکو و باریک قد شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از دهار) (از اقرب الموارد). نیکوبالا شدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ).
-
رشاقة
لغتنامه دهخدا
رشاقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) اسمی است از رشیق . (از اقرب الموارد). رجوع به رشیق شود.
-
جستوجو در متن
-
ارشق
لغتنامه دهخدا
ارشق . [ اَ ش َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رشاقت . خوش قامت تر. زیبااندام تر. (غیاث ).
-
رشید
لغتنامه دهخدا
رشید. [ رَ ] (از ع ، ص ) شجاع و دلیر و باعزم در جنگ . (ناظم الاطباء). در تداول عوام از فارسی زبانان ، شجاع . (یادداشت مؤلف ). دلیر. شجاع . (فرهنگ فارسی معین ). || در فارسی به معنی خوش قد و قامت استعمال کنند، چنانکه گویند: فلان کس جوانی است زیبا و رش...
-
شاب
لغتنامه دهخدا
شاب . [ ب ب ] (اِخ ) الظریف . (661 - 688 هَ . ق .). محمدبن عفیف . او را دیوانی است . (کشف الظنون ). محمدبن سلیمان بن علی بن عبداﷲ التلمسانی معروف به شاب الظریف شاعری باریک اندیش و دارای اشعار پسندیده و لطیف بود. در قاهره تولد و در دمشق وفات یافت . او...
-
رعنایی
لغتنامه دهخدا
رعنایی . [ رَ ] (حامص ) رعنائی . زیبایی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). حسن وجمال و دلربایی . (ناظم الاطباء) : آمدنداز کشی و رعنایی با هزاران هزار زیبایی . نظامی .تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و رعنایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگش...
-
ابوالفتوح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) حسین بن علی بن محمدبن احمد نیشابوری الأصل معروف به شیخ ابوالفتوح رازی ملقب به جمال الدین . یکی از اعلام علمای تفسیر و کلام . جد اعلای او احمدبن حسین بن احمد خزاعی نزیل ری است که از نیشابور بدانجاهجرت کرد و پدر پدر...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معاصر وی بوده مدح کرده است . جاحظ در کتاب حیوان گوید: ابوتمام از رؤساء رافضه است . حسن بن دا...