کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسی ً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسی ً
لغتنامه دهخدا
رسی ً. [ رَ سَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رَسْوَة. (اقرب الموارد). رجوع به رسوة شود.
-
واژههای مشابه
-
رسی ً
لغتنامه دهخدا
رسی ً. [ رَ سَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رَسْوَة. (اقرب الموارد). رجوع به رسوة شود.
-
occlusion 2
همرسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] فرایند تشکیل جبهۀ همرسیده متـ . همرسی جبههای frontal occlusion
-
نیم رسی
لغتنامه دهخدا
نیم رسی . [ رَ ] (حامص مرکب ) نیم رس بودن . نیم رسیدگی . رجوع به نیم رس شود.
-
after ripening
پسرسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] 1. تغییرات کاراندامشناختی که در بذر یا جوانه در دوران خفتگی براثر عوامل مختلف مانند سرما به وجود آید و سبب تَندیدن دانه یا رشد جوانه شود 2. دورهای که پس از رسیدن بذر، تغییرات لازم برای تندیدن در آن حاصل شود
-
seclusion
دگرهمرسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] موردی ویژه و نادر از فرایند همرسی که در آن هوای بهنسبتگرم در عقب و مرکز چرخند قرار میگیرد
-
قاسم رسی
لغتنامه دهخدا
قاسم رسی . [ س ِ رَس ْ سی ی ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اسماعیل حسنی علوی ، مکنی به ابومحمد ومشهور به رسی (169 - 246 هَ . ق .) از پیشوایان زیدیه و مردی دانشمند و فقیه و شاعر بود. وی برادر ابن طباطبا (محمدبن ابراهیم ) است . در کوهستان قدس پیرامون مدینه سک...
-
حسن رسی
لغتنامه دهخدا
حسن رسی . [ ح َ س َ ن ِ رَس ْ سی ] (اِخ ) مکنی به ابوهاشم . نهمین تن از ائمه ٔ رسی در سعدا از 426 تا 430 هَ . ق . فرمانروایی کرد.
-
غور رسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] qo[w]rre(a)si رسیدن به غور امری؛ به کنه و حقیقت کاری یا چیزی رسیدگی کردن.
-
frontal occlusion
همرسی جبههای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] ← همرسی
-
instant occlusion
همرسی ناگهانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← همرسینما
-
pseudo-occlusion
همرسینما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] یکپارچه شدن سیمای ابر واومانند هوای سرد با نوار ابر جبهۀ سرد متـ . همرسی ناگهانی instant occlusion
-
occlusion 2
جبهۀ همرسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] جبههای که با رسیدن جبهۀ سرد به جبهۀ گرم تشکیل میشود و در طی تشکیل آن هوای گرم سطح زمین به بالا رانده میشود متـ . جبهۀ همرسیده occluded front
-
neutral occlusion
جبهۀ همرسی خنثی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوع فراوان همرسی که در آن اختلاف دمای محسوسی بین تودههوای سرد جبهۀ سرد و تودههوای سرد جبهۀ گرم وجود ندارد