کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رسیس
/rasis/
معنی
۱. ثابت و استوار.
۲. خبری که درستی آن ثابت نشده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسیس
لغتنامه دهخدا
رسیس . [ رَ ] (ع ص ) ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیز ثابت . (از دهار) (از اقرب الموارد). || مرد زیرک خردمند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) خبری که به صحت نرسیده باشد. || اول دوستی . (ناظم الاطبا...
-
رسیس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rasis ۱. ثابت و استوار.۲. خبری که درستی آن ثابت نشده باشد.
-
واژههای همآوا
-
رصیص
لغتنامه دهخدا
رصیص . [ رَ ] (ع اِ) بیضه ها یکی بر دیگری نهاده . || روی بند زنان که نزدیک بچشم باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
رثیث
لغتنامه دهخدا
رثیث . [ رَ ] (ع ص ) کهنه . || مجروح با اندک جان . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خسته و جریح به اندک جان . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اضاخ
لغتنامه دهخدا
اضاخ . [ اُ ] (اِخ ) اصمعی گوید: و از آبهای تازیان رُسیس و آنگاه اراطة است و میان آنها و اضاخ بازاریست و آنرا بنایی است و گروهی از مردم ، و در آنجا معدن برم است . (از معجم البلدان ).
-
ذوغذم
لغتنامه دهخدا
ذوغذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) موضعی یا کوهی است . (منتهی الارب ). و یاقوت گوید: موضعی است از نواحی مدینة: ابراهیم بن هرمة راست :ما بالدیار التی کلمت من صمم لو کلمتک و ما بالعهد من قدم و ما سوءالک ربعاً لا انیس به ایام شوطی و لا ایام ذی غذم .و قرواش بن حو...
-
غذم
لغتنامه دهخدا
غذم . [ غ ُ ذُ ] (اِخ ) (ذو...) ذوغذم موضعی از نواحی مدینه است . ابراهیم بن هرمة گوید:ما بالدیار التی کلَّمت َمن صمم لوکلَّمتک و ما بالعهد من قدم و ماسوءالک ربعاً لا انیس به ایام شوطی و لا ایام ذی غذم .و قرواش بن حوط نیز گوید:نبئت ان عقال َ وابن خویل...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (ع اِ) ابتدای چیزی . (از اقرب الموارد). ابتدای چیزی و اول آن . (ناظم الاطباء). مقدمه و ابتدای تب . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). ابتدای چیزی و اول آن ، منه : رس الحُمّی ̍؛ یعنی اول تب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . اب...
-
ظافر
لغتنامه دهخدا
ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف بن عبدالغنی الجذامی ، مکنی به ابی منصور و معروف به حداد. موطن وی اسکندریه . او شاعری ادیب و نیکوسخن بود. و وی راست دیوانی مشتمل بر مدح گروهی از مصریان . وفات به محرم سال 529 هَ . ق . به مصر. جماع...