کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسیدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رسیدگی
/re(a)sidegi/
معنی
۱. حالت رسیده بودن و پخته بودن میوه.
۲. وارسی؛ دقت و تحقیق در امری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بازبینی، بررسی، پژوهش، تحقیق، ممیزی، وارسی
۲. بلوغ، کمال
۳. پختگی
فعل
بن گذشته: رسیدگی کرد
بن حال: رسیدگی کن
دیکشنری
disposition, examination, inquiry, inquisition, investigation, maturation, maturity, ripeness, settlement
-
جستوجوی دقیق
-
رسیدگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازبینی، بررسی، پژوهش، تحقیق، ممیزی، وارسی ۲. بلوغ، کمال ۳. پختگی
-
رسیدگی
فرهنگ فارسی معین
(رَ دِ) (حامص .) 1 - پختگی و پخته شدن میوه .2 - بلوغ . 3 - تحقیق و دقت در امری .
-
رسیدگی
لغتنامه دهخدا
رسیدگی . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی رسیده . || درآمدن به حالت نضج و پختگی و بلوغ و کمال . (ناظم الاطباء). نضج . پختگی . چگونگی و حالت پختن میوه . مقابل کالی . مقابل نارسی . مقابل نارسیدگی . (یادداشت مؤلف ). به حالت نضج و پختگی درآمدن میوه . ...
-
رسیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) re(a)sidegi ۱. حالت رسیده بودن و پخته بودن میوه.۲. وارسی؛ دقت و تحقیق در امری.
-
رسیدگی
دیکشنری فارسی به عربی
اعتبار , امتحان , انتباه , تحقيق , تدقيق , حضور , فحص
-
واژههای مشابه
-
نیم رسیدگی
لغتنامه دهخدا
نیم رسیدگی . [ رَدَ / دِ ] (حامص مرکب ) نیم رسیده بودن . نیم رسی . حالت بین خامی و پختگی . رجوع به نیم رسیده و نیم رس شود.
-
آفت رسیدگی
لغتنامه دهخدا
آفت رسیدگی . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آفت رسیده . آفت زدگی .
-
رسیدگی شدن
لغتنامه دهخدا
رسیدگی شدن . [ رَ / رِ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رسیدگی به عمل آمدن . تحقیق به عمل آمدن . انجام یافتن تحقیقات و بررسی درباره ٔ موضوع یا دعوی افراد: به شکایت طرفین رسیدگی شود. (یادداشت مؤلف ).
-
رسیدگی کردن
لغتنامه دهخدا
رسیدگی کردن . [ رَ / رِ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توجه کردن . || آگاه بودن . وارسی کردن . (ناظم الاطباء). سرکشی . تحقیق . تفتیش کردن . (یادداشت مؤلف ).- رسیدگی کردن به کارها ؛ سرکشی نمودن بدانها. تفتیش و تحقیق از آنها. وارسی کردن به آنها. (یادداشت...
-
رسیدگی نمودن
لغتنامه دهخدا
رسیدگی نمودن . [ رَ / رِ دَ / دِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدگی کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به رسیدگی کردن شود.
-
سن رسیدگی
لغتنامه دهخدا
سن رسیدگی . [ س ِ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی سن رسیده . به زاد برآمدگی . بلوغ . سن رشد.
-
چشم رسیدگی
لغتنامه دهخدا
چشم رسیدگی . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چشم زخم دیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چشم زخم دیدگی . چشم خوردگی : در چشم رسیدگی که هستم شد چون تو رسیده ای ز دستم . نظامی .رجوع به چشم رسیدن شود.
-
رسیدگی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احضر , استفسر , اشرف عليه , فتش , مراقبة
-
مامور رسیدگی
دیکشنری فارسی به عربی
مدقق