کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
adult wood, mature wood, outer wood
رسیدهچوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] همۀ بافت چوبی بیرون هستۀ جوانچوب که در آن یاختهها ازنظر ابعاد و ساختار کاملاً تکامل یافتهاند
-
mature tree
رسیدهدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درخت یا تودۀ همسالی که به مرحلۀ تولیدمثل رسیده و به اندازۀ کافی رشد کرده باشد یا اندازۀ آن برای استفادۀ تجاری مناسب باشد
-
چشم رسیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ دِ) (ص مف .) کسی که چشم زخم به او رسیده .
-
واقعه رسیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) دچار حادثة بَد شده ، مصیبت دیده .
-
آزرم رسیده
لغتنامه دهخدا
آزرم رسیده . [ زَ رَ / رِ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) منکوب . (زمخشری ). رجوع به آزرم شود.
-
آفت رسیده
لغتنامه دهخدا
آفت رسیده . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت زده . مَؤوف . آکفت دیده .- کِشتی آفت رسیده ؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان و یا سرمازدگی و مانند آن زیان دیده . آفت زده .
-
زخم رسیده
لغتنامه دهخدا
زخم رسیده . [ زَ م ِ رَ / رِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آماس و دملی که پخته شده و نزدیک آن باشدکه سر باز کند و پلیدی از آن بیرون رود. زخم نزدیک به التیام . رجوع به «رسیدن زخم » در ذیل «زخم » شود.
-
زخم رسیده
لغتنامه دهخدا
زخم رسیده . [ زَرَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خسته گشته . زخمی شده . زخم یافته . مجروح . مصدوم . ضربت دیده : دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغانرا زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی زند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 18). || آسیب دیده . زیان رسیده : ا...
-
سن رسیده
لغتنامه دهخدا
سن رسیده . [ س ِ رَ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) بالغ. بزاد برآمده . رجوع به بالغ شود.
-
ماتم رسیده
لغتنامه دهخدا
ماتم رسیده . [ ت َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مصیبت رسیده . مصیبت زده . عزادار : شبی چون شب مارگزیدگان و حالتی چون ماتم رسیدگان . (سندبادنامه ص 183).
-
مصیبت رسیده
لغتنامه دهخدا
مصیبت رسیده . [ م ُ ب َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )مصیبت دیده . داغدیده . سوکوار. || بدبخت .
-
اجل رسیده
لغتنامه دهخدا
اجل رسیده . [ اَ ج َ رَ / رِ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) کسی که مرگش فرارسیده باشد. اَجل گشته .
-
الم رسیده
لغتنامه دهخدا
الم رسیده . [اَ ل َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه بدو الم رسد. الم دیده . رنجدیده . الم زده . رجوع به اَلَم شود.
-
اندوه رسیده
لغتنامه دهخدا
اندوه رسیده . [ اَ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مغموم . (یادداشت مؤلف ). اندوهگین . اندوهناک : خدای را بخواند و او (یونس ) مکظوم و مغموم بود و اندوه رسیده . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
-
باران رسیده
لغتنامه دهخدا
باران رسیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باران دیده . آنچه باران آنرا تر کرده باشد. متمطِّر. (منتهی الارب ). باران زده . (دِمزن ) : شه چو باران رسیده ریحانی کرد بر تشنگان گل افشانی .نظامی .