کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بطاقت رسیدن
لغتنامه دهخدا
بطاقت رسیدن . [ ب ِ ق َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بجان رسیدن : و متغلبان دست درازی از حد ببردند و بطاقت رسیدیم . (ابن بلخی ).
-
بهم رسیدن
لغتنامه دهخدا
بهم رسیدن . [ ب ِهََ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) التقاء. (ترجمان القرآن )رسیدن به یکدیگر. ملاقات کردن یکدیگر. (فرهنگ فارسی معین ). بیکدیگر پیوستن . دیدن یکدیگر را : فرصت شمار صحبت کز این دوروزه منزل چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن . حافظ.صحبت غنیمت است ب...
-
بلا رسیدن
لغتنامه دهخدا
بلا رسیدن . [ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آزار رسیدن . رنج رسیدن : هرچند خوارزمشاه از این چه گفتم خبر ندارد و اگر بداند بلایی رسد به من . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). بوبکر هم فاضل و ادیب و نیکوخط و مدتی به دیوان ما بماند، طبعش میل به کربزی داشت تا بل...
-
بفریاد رسیدن
لغتنامه دهخدا
بفریاد رسیدن . [ ب ِ ف َرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بداد رسیدن . (آنندراج ). امداد. (منتهی الارب ). افزاع : عاشق بداد خویش ز بیداد خود رسیداز زندگی گذشت و بفریاد خود رسید.طاهر وحید (از آنندراج ).
-
بقتل رسیدن
لغتنامه دهخدا
بقتل رسیدن . [ ب ِ ق َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مقتول شدن . کشته شدن .
-
چشم رسیدن
لغتنامه دهخدا
چشم رسیدن . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چشم زخم رسیدن . (برهان ). اثر نظر بد رسیدن . کنایه از چشم زخم خوردن . (آنندراج ). چشم زخم رسیدن . (ناظم الاطباء). نظر خوردن . (فرهنگ نظام ). چشم زخم خوردن و چشم زخم دیدن : ترسم چشمت رسد که سخت ...
-
خبر رسیدن
لغتنامه دهخدا
خبر رسیدن . [ خ َ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع رسیدن . خبری بدست آمدن . آگهی یافتن : حیدر کزو رسید وز فخر اوازقیروان بچین خبر خیبر. ناصرخسرو.اگر نیستی سعی جاسوس گوش خبر کی رسیدی بسلطان هوش .سعدی .
-
خدمت رسیدن
لغتنامه دهخدا
خدمت رسیدن . [ خ ِ م َ رِ دَ ] (مص مرکب ) بحضور کسی رسیدن . بمجلس بزرگی وارد شدن . بحضرت درآمدن . بحضور آمدن . درآمدن بر کسی . تشرف حاصل کردن . (این ترکیب در موردی بکار می رود که گوینده بقصد احترام از حضور در مجلس مخاطب یا کس دیگر یاد کند).- خدمت کسی...
-
تریاک رسیدن
لغتنامه دهخدا
تریاک رسیدن .[ ت َ / ت ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) متکیف شدن به تریاک . (آنندراج ). سرایت کردن نشأه ٔ تریاک در کسی .
-
تنگ رسیدن
لغتنامه دهخدا
تنگ رسیدن . [ ت َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تنگ دررسیدن . قریب رسیدن به کسی . (آنندراج ). سخت نزدیک رسیدن به کسی یا چیزی : رسید آنگهی تنگ در شاه روم خروشید کای مرد بیداد شوم . فردوسی .چون طوسیان تنگ دررسند من پذیره خواهم شد.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435). ...
-
جراحت رسیدن
لغتنامه دهخدا
جراحت رسیدن . [ ج ِ ح َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) زخم رسیدن . ریش شدن . مجروح گردیدن : گر ز مژگانت جراحت رسدم زود برهاند از آنم غم تو. عطار.جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هولناک رسید. (گلستان ).
-
جرعه رسیدن
لغتنامه دهخدا
جرعه رسیدن . [ ج ُ ع َ / ع ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) یک آشام از آب یا شراب دریافتن : بر بوی آنکه جرعه ٔ جامی بما رسددر مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت حافظ شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
خیر رسیدن
لغتنامه دهخدا
خیر رسیدن . [ خ َ / خ ِ رَدَ ] (مص مرکب ) نفع رسیدن . منفعت بردن : گر از حق نه توفیق خیری رسدکی از بنده خیری به غیری رسد.سعدی (بوستان ).
-
داد رسیدن
لغتنامه دهخدا
داد رسیدن . [ رَ / رِدَ ] (مص مرکب ) عدل ورزیدن . داد کردن : مفسدان فساد میکنند بداد نمیرسد بعلت آنکه خود بخویشتن مشغول است و درمانده . (تاریخ بیهقی ص 417 چ ادیب ).
-
در رسیدن
دیکشنری فارسی به عربی
احدث