کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مشکین رسن
لغتنامه دهخدا
مشکین رسن . [ م ُ / م ِ رَ س َ ] (اِ مرکب ) رسن سیاه . ریسمانی مشکین . || کنایه از گیسوی بلند و سیاه به مانند مشک از بوی و رنگ : به دو تا موی که تعویذ من است یادگاراز سر مشکین رسنت . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 569).به تاج قیصر و تخت شهنشاه که گر شیرین ب...
-
توب رسن
لغتنامه دهخدا
توب رسن . [ رَ س َ ] (اِ مرکب ) ریسمان تابیده . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری ج 1 ورق 308 شود.
-
رسن باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] rasanbāz = بندباز
-
رسن به گردن
لغتنامه دهخدا
رسن به گردن . [ رَ سَم ْ ب ِ گ َ دَ ] (ق مرکب ) رسن در گردن . در گردن طناب انداخته با حالت طاعت و فرمانبرداری و تسلیم : بنواخت به بند کردن او رامی برد رسن به گردن او را. نظامی .گر دی گنهی نمود پایم امروز رسن به گردن آیم .نظامی .
-
سر رسن یافتن
لغتنامه دهخدا
سر رسن یافتن . [ س َ رِ رَ س َ ت َ ] (مص مرکب ) سر رشته یافتن . || دریافتن کار مهم . || رسیدن به مقصود. (برهان ) (آنندراج ).
-
چرخ رسن تابی
لغتنامه دهخدا
چرخ رسن تابی . [ چ َ خ ِ رَ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ نخ تابی . چرخ ریسمان تابی . رجوع به چرخ ریسمان تابی شود.
-
واژههای همآوا
-
رصن
لغتنامه دهخدا
رصن . [ رَ ] (ع مص ) تمام کردن و کامل گردانیدن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تمام و کامل و استوار گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). || دشنام دادن کسی را: رصن بلسانه ؛ بزبان دشنام داد. (از ناظم...
-
رصن
لغتنامه دهخدا
رصن .[ رَ ص َ ] (ع اِ) پنجه ٔ گرگ . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
تیلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tilā ۱. رسن.۲. چرخ رسنتابی.
-
کابول
لغتنامه دهخدا
کابول . (ع اِ) رسن دام . (منتهی الارب ). دام . رسن شکارگیر. رسن شکارکن .
-
ظعام
لغتنامه دهخدا
ظعام . [ ظِ ] (ع اِ) رسن هودج ، یا رسن که بار به وی بندند.
-
ریسن
لغتنامه دهخدا
ریسن . [ س َ ] (اِ) همان رسن معروف است . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به رسن شود.
-
شطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشطان] [قدیمی] šatan رسن دراز.
-
مقاط
لغتنامه دهخدا
مقاط. [ م ِ ] (ع اِ) رسن اشتر. ج ، مُقط. (مهذب الاسماء). رسن یا رسن خرد سخت تافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رسن و گویند رسن کوچک سخت تافته مثل قماط است و مقلوب آن . ج ، مُقط. (از اقرب الموارد). || بند گهواره ومانند آن . (منتهی ال...