کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسم مرکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
راه و رسم
فرهنگ گنجواژه
روش.
-
رَسم و حدود
فرهنگ گنجواژه
آداب و رسوم.
-
رسم و راه
فرهنگ گنجواژه
شیوه.
-
رَسم و رُسوم
فرهنگ گنجواژه
روش، سنت.
-
رَسم و طَریق
فرهنگ گنجواژه
شیوه.
-
رسم و عادت
فرهنگ گنجواژه
رویه، سنت.
-
جستوجو در متن
-
شاگردانه
لغتنامه دهخدا
شاگردانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) مرکب از شاگرد به اضافه ٔ ان و هاءنسبت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی زر اندکی که بعد از اجرت استاد بطریق انعام بشاگرد دهند. (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). راشِن ، زر ...
-
نیکورسم
لغتنامه دهخدا
نیکورسم . [ رَ ] (ص مرکب ) آنکه رسم و عادت وی ظریف و نیک باشد. (ناظم الاطباء).
-
راهدانی
لغتنامه دهخدا
راهدانی . (حامص مرکب )عمل راهدان . صفت راهدان . آشنایی براه . شناسایی بر طریق . شناخت طریق . || آشنایی براه و رسم و آداب . آگاهی داشتن از راه و رسم چیزی . دانستن راه .
-
دایره کش
لغتنامه دهخدا
دایره کش . [ ی ِ رَ / رِ ک َ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ دایره . رسم کننده ٔ دایره . رجوع به دائره شود. || (اِ مرکب ) پرگار. پرگال .
-
قانون کردن
لغتنامه دهخدا
قانون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسم کردن . معمول نمودن . آئین نهادن . قاعده گذاردن . (ناظم الاطباء).
-
علی الرسم
لغتنامه دهخدا
علی الرسم . [ ع َ لَرْ رَ] (ع ق مرکب ) برسم . چنانکه رسم است . برحسب مرسوم .
-
بارسم
لغتنامه دهخدا
بارسم . [ رَ ] (ص مرکب ) دارای رسم . باآئین : ز تخم فریدون یل کیقبادکه با فر و برزست و با رسم و داد. فردوسی .رجوع به «با» شود.
-
طشتداری
لغتنامه دهخدا
طشتداری . [ طَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل طشتدار : نام انوشتکین بود و رسم طشتداری داشت . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تشتداری شود.
-
راه دانستن
لغتنامه دهخدا
راه دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) ره دانستن . برسم و راه واقف بودن . آشنا بودن به رسم و آداب .