کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خاتم الانبیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xata(e)mol'ambiyā از عنوانهای پیامبر اسلام؛ خاتم انبیا؛ خاتم رسل.
-
رسالة
لغتنامه دهخدا
رسالة. [ رِ ل َ ] (ع مص ) مصدر به معنی مراسلة. (ناظم الاطباء). رجوع به مراسلة شود. || مصدر به معانی رَسَل . (منتهی الارب ). و رجوع به رسل شود.
-
مرسول
واژهنامه آزاد
مَرسول = ارسال شده اجزای اصلی فعل رَسَلَ = ر،س،ل ر،س،ل در وزن مَفعول = مَرسول
-
نطقاء
لغتنامه دهخدا
نطقاء. [ ن ُ طَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناطق . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناطق شود. || در اصطلاح سبعیه ، رُسُل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناطق شود.
-
رسال
لغتنامه دهخدا
رسال . [ رِ ] (ع اِ) قوائم شتر. ج ِ رِسْل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قوائم ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
اصحاب پیامبران
لغتنامه دهخدا
اصحاب پیامبران . [ اَ ب ِ پ َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همراهان و یاران رسل . پیروان پیمبران یا پیغامبران یا پیغمبران .
-
هفت اختران
لغتنامه دهخدا
هفت اختران . [ هََ اَ ت َ ] (اِ مرکب ) هفت اختر. هفت سیاره . هفت کوکب : گشاینده ٔ راز هفت اختران ولایت خداوند هشتم قران . نظامی .شمسه ٔ نه مسند هفت اختران ختم رسل ، خاتم پیغمبران . نظامی .رجوع به هفت اختر شود.
-
تأمیلاً
لغتنامه دهخدا
تأمیلاً. [ ت َءْ لَن ْ ] (ع ق )بعنوان تأمیل . از روی امیدداری : رسل بجانب رکن الدین بشیراً و نذیراً تأمیلاً و تحذیراً، متواتر فرمود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تأمیل شود.
-
ارسال
لغتنامه دهخدا
ارسال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَسَل . پاره های چیزی : جائت الخیل ارسالاً؛ ای قطیعاً قطیعاً. || بندهای نی : زبُسّد بزرینه نی دردمیدبه ارسال نی داد دم را گذر.لوکری .
-
تاجر
لغتنامه دهخدا
تاجر. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) بازرگان . (دهار) (منتهی الارب ). سوداگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عَجوزْ. (منتهی الارب ). رَقاحی ّ. (اقرب الموارد). آنکه خرید و فروش کند برای سود کردن : باد همچون دزد گردد هر سوئی دیباربای بوستان آراسته چون کلبه ٔ تاجر شود....
-
عواقد
لغتنامه دهخدا
عواقد. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاقِدة.(از اقرب الموارد). رجوع به عاقدة شود. گره زنندگان .(فرهنگ فارسی معین ). || عهدکنندگان . (فرهنگ فارسی معین ) : ازبرای تشیید قواعد دین وملت و تشدید عواقد فرض و سنت ، انبیا و رسل را به خلایق فرستاد. (جوامعالحکایا...
-
چاردری
لغتنامه دهخدا
چاردری . [ دَ ] (اِ مرکب ) اطاقی که چار در داشته باشد. اطاقی دارای چهار در. خانه ٔ چاردری : عیسی ز چاردری با جمله جمع رسل پیش آمده بادب کرده سلام ادا. مجیر بیلقانی (در وصف معراج رسول ).|| کنایه است از عالم . (از ناظم الاطباء). || کنایه است از عناصر ا...
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد. معروف به ابن الفراء مکنی به ابوعلی . از رجال سیاسی قرن چهارم هجری و دهم میلادی است . او راست : «رسل الملوک و من یصلح للرسالة و السفارة». (معجم المؤمنین از فهرست مکتبه ٔ ظاهریه ٔ دمشق ).
-
دجوی
لغتنامه دهخدا
دجوی . [ ] (اِخ ) (الشیخ ) یوسف احمد نصر (متولد سال 1287 هَ . ق .). او راست : 1- الجواب المنیف فی الردعلی مدعی التحریف فی الکتاب الشریف . (1331 هَ . ق . 1913/ م .). 2- رسائل السلام و رسل الاسلام و بذیله رسالةاخری . و سلسلة مقالات له ایضاً. (معجم المط...
-
شطنوف
لغتنامه دهخدا
شطنوف . [ ش َ طَ ] (اِخ ) دهی است به مصر. (منتهی الارب ). شهری است به مصر از کوره ٔ غربیة، پهلوی این شهر نیل دو شعبه می شود یک شعبه ٔ آن به مشرق می رود بسوی بلبیس و دمیاط و شعبه ٔ دیگر رو به مغرب و بسوی رسل در دوفرسخی قاهره . (از معجم البلدان ).