کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسحاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسحاء
لغتنامه دهخدا
رسحاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث ارسح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || زن زشت . ج ، رُسُح . حدیث : لاتسترضعوااولادکم الرسح و لا العمش فان اللبن یورثهما. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). زن لاغرسرین و زشت ، یا عام است .ج ، رُسُح . (آنندراج )...
-
واژههای همآوا
-
رصحاء
لغتنامه دهخدا
رصحاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث ارصح . زن لاغرسرین . ج ، رُصْح . (از آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
رسح
لغتنامه دهخدا
رسح . [ رُ ] (ع ص ) ج ِ رَسْحاء. (منتهی الارب ). ج ِ اَرْسَح و رَسْحاء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ارسح و رسحاء شود.
-
رصعاء
لغتنامه دهخدا
رصعاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث ارصع. زن لاغرسرین . (مهذب الاسماء). زن لاغرسرین و هر دو کنار شرم لاغر. ج ، رُصْع. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). زن رَسْحاء. (لاغرسرین ). (از اقرب الموارد).
-
لاغرسرین
لغتنامه دهخدا
لاغرسرین . [ غ َ س ُ ] (ص مرکب ) اَرْسَح . رَسحاء؛ زن لاغرسرین . اَرصع؛ آنکه سرین لاغر دارد. مصواء؛ زن لاغرسرین . رَسح ؛ لاغری سرین و لاغری هر دو ران . هزلاع ؛ بچه گرگ لاغرسرین که از کفتار پیدا شود. (منتهی الارب ).
-
ممسوخة
لغتنامه دهخدا
ممسوخة. [ م َ خ َ ] (ع ص ) امراءة ممسوخةالعجز؛ زن لاغرسرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسحاء. (اقرب الموارد). || عضد ممسوخة ؛ بازوئی اندک گوشت . (مهذب الاسماء).
-
عصوب
لغتنامه دهخدا
عصوب . [ ع َ ] (ع ص ) زن زشت صورت ، یا زن سبک سرین . (منتهی الارب ). زن رسحاء یا زلاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به رسحاء و زلاء شود. || ناقه ای که بی پا بستن دوشیده نشود. (منتهی الارب ): ناقة عصوب ؛ ماده شتری که تا رانهای او را نبندند شیر ندهد. (از ...
-
مسحاء
لغتنامه دهخدا
مسحاء. [ م َ ] (ع ص ) مؤنث أمسح . (از اقرب الموارد). رجوع به أمسح شود. || زمین هموار سنگریزه ناک که در آن گیاه نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مِساح و مَساحی . (اقرب الموارد). || زمین سرخ . (از اقرب الموارد). || زن لاغر سرین خردپست...
-
عرکرکة
لغتنامه دهخدا
عرکرکة. [ ع َ رَ رَ ک َ ] (ع ص ) زن بسیارگوشت و زشت هیئت . (منتهی الارب ). زن بسیارگوشت زشت بدترکیب . (ناظم الاطباء).زن رسحاء و زشت و لحمی و پرگوشت و قبیح و زشت . (از اقرب الموارد). || مؤنث عرکرک ، ماده شتر قوی و درشت . (از اقرب الموارد). رجوع به عر...