کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رستۀ جمعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
additive category
رستۀ جمعی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رستهای با شیء صفر (null object) که به ازای هر دو شیء X و Yریختارهای (X,Y)Hom تشکیل یک گروه جمعی دهند و ترکیب ریختارها از هر دو سو پخشی یا توزیعی باشند و حاصلضرب و همحاصلضرب هر دو شیء موجود باشند
-
واژههای مشابه
-
رسته
واژگان مترادف و متضاد
۱. دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه ۲. خلاص، رها، نجاتیافته ۳. وارسته
-
category 1
رسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] ردهای از اشیا با مجموعهای از ریختارها
-
رسته
فرهنگ فارسی معین
(رَ تِ) [ معر. ] (اِ.) 1 - صف ، قطار. 2 - دکان های واقع شده در یک ردیف در بازار. 3 - دسته و گروهی که هم شغل باشند.
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ ] (اِ) ریشه و منگوله . زوایدی است که در چهار گوشه ٔ ردای عبرانی قرار می دادند، و آن عبارت از ریشه ای بود که نخی از کبود مقدس با آن تافته محض مقصودی که در اعداد مذکور است به کار میبردند، بنابراین امکان دارد کناره ٔ ردای مسیح که آن زن مریضه لم...
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ) صف . (منتهی الارب )(السامی فی الاسامی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). رزدق ، معرب رسته . (منتهی الارب ). مطلق صف و قطار اعم از انسان یا حیوان دیگر. (ناظم الاطباء) (از برهان ). رست . رده . رج . رگ . (یادداشت مؤلف ). مطلق صف . ...
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) اسم مفعول از مصدر رَستن . (فرهنگ نظام ). خلاص شده و نجات یافته و آزادکرده و رهایی یافته . (ناظم الاطباء). خلاص شده ، یعنی رهاگشته و آزادشده . (از شعوری ج 2 ورق 15). خلاص شده . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). خلاص ش...
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) ریسیده . (فرهنگ رشیدی ). ریسیده و رِسته شده . (ناظم الاطباء). رشته شده ، و مخفف آن رسه است بمعنی ریسیده و تابیده . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). صیغه ٔ اسم مفعول از ریسیدن که اهل هند کاتنا گویند. (غیا...
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رُ ت َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمن بن ابوالحسن ازهری اصفهانی . (منتهی الارب ). لقب عبدالرحمن ... که کتاب «ایمان » را تألیف کرد و برادرزاده اش عبداﷲبن محمدبن عمر زهری رستی از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) روییده و بالیده و سبزشده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول از مصدر رستن به معنی روییدن . روییده . نموکرده .بالیده . (فرهنگ نظام ). روییده . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان...
-
رسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی از رَستن) raste رهاشده؛ نجاتیافته.
-
رسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rastak] raste ۱. (نظامی) هریک از واحدهای تخصصی ارتش.۲. دسته و گروهی از مردم که در یک شهر با یکدیگر همکار و همپیشه باشند: رستهٴ نانوایان، رستهٴ گوشتفروشان، رستهٴ آهنگران.۳. رده؛ صف؛ قطار.۴. [قدیمی] بازار.۵. [قدیمی] دکانهایی که در بازا...
-
رسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی از رُستن) roste روییده.
-
رسته
دیکشنری فارسی به عربی
صنف , نقابة