کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رستنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رستنی
/rostani/
معنی
۱. روییدنی.
۲. (اسم) گیاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت
دیکشنری
herbage, plant, vegetable, vegetation
-
جستوجوی دقیق
-
رستنی
واژگان مترادف و متضاد
علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت
-
رستنی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) گیاه ، روییدنی .
-
رستنی
لغتنامه دهخدا
رستنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) لایق نجات . سزاوار رهایی . (یادداشت مؤلف ). || (حامص ) رها شدن و نجات یافتن و در رفتن . (فرهنگ نظام ).
-
رستنی
لغتنامه دهخدا
رستنی . [ رُت َ ] (ص لیاقت ) روییدنی . قابل رستن . لایق رستن . (یادداشت مؤلف ). چیزی که روییدنش لازم باشد. (لغات ولف ). لایق رشد و نمو. قابل بالیدن و بلند شدن : ترا پنج ماهست از آبستنی ازین نامور بچه ٔ رستنی . فردوسی . || (اِ) بمعنی گیاه و روییدنی ا...
-
رستنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) rostani ۱. روییدنی.۲. (اسم) گیاه.
-
رستنی
دیکشنری فارسی به عربی
خضار , عشبة
-
واژههای مشابه
-
قطب رستنی
لغتنامه دهخدا
قطب رستنی . [ ق ُ ب ِ رُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر تخم دارای دو قطب است ، یکی از آن دو را قطب رستنی گویند. رجوع به جانورشناسی عمومی چ دانشگاه ص 144 شود.
-
جستوجو در متن
-
نبت
واژگان مترادف و متضاد
رستنی، گیاه، نبات
-
bush, brush 1
بوته 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] هر رستنی چوبی کوچکتر از درختچه
-
Ceres
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سررس، الهه زراعت و رستنی ها
-
نارستنی
لغتنامه دهخدا
نارستنی . [ رَ ت َ ] (ص لیاقت ) که رستنی نیست . که رها شدن نتواند. که نجات یافتن نتواند. مقابل رستنی .
-
نارستنی
لغتنامه دهخدا
نارستنی . [ رُ ت َ ] (ص لیاقت ) نروئیدنی . ناروئیدنی . که روئیدنی نیست . که نتواند روئید. مقابل رستنی . رجوع به رستنی شود.
-
گیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gayāh] ‹گیه، گیا، گیاغ، کیاغ› (زیستشناسی) giyāh هر رستنی که از زمین بروید؛ علف؛ نبات.