کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رستن
/rastan/
معنی
رهیدن؛ رها شدن؛ رهایی یافتن؛ نجات یافتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خلاصییافتن، رهایی، رهایییافتن، رهیدن، نجات
فعل
بن گذشته: رست
بن حال: ره
دیکشنری
escape, evolve, germinate, grow, redeem, relax, spring, sprout, thrive, vegetate
-
جستوجوی دقیق
-
رستن
واژگان مترادف و متضاد
خلاصییافتن، رهایی، رهایییافتن، رهیدن، نجات
-
رستن
واژگان مترادف و متضاد
رشد کردن، روییدن، نمو کردن
-
رستن
فرهنگ فارسی معین
(رَ تَ) (مص ل .) نجات یافتن ، رها شدن .
-
رستن
فرهنگ فارسی معین
(رُ تَ) [ په . ] (مص ل .) روییدن ، نمو کردن .
-
رستن
لغتنامه دهخدا
رستن . [ رَ ت َ ] (اِخ ) شهری است میان حماة و حمص ، از آن شهر است عیسی بن سلیم رستنی . (از منتهی الارب ). شهرکی قدیمی است در بین حماة و حمص ، این شهر در ساحل نهر میماس یعنی نهر عاصی واقع شده بود و فعلاً ویرانه است ، از آثار باقیمانده ٔ آن چنان برمی آ...
-
رستن
لغتنامه دهخدا
رستن . [ رَ ت َ ] (مص ) نجات یافتن و آزاد شدن . (ناظم الاطباء). رها شدن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). خلاص شدن و نجات یافتن . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 12). خلاص شدن . (فرهنگ رشیدی ). نجات یافتن . رهایی یافتن . رها شدن . (حاشیه ٔبرهان چ معین ...
-
رستن
لغتنامه دهخدا
رستن . [ رِ ت َ ] (مص ) رشتن . ریسیدن . (ناظم الاطباء). ریسیدن . (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). در تداول عامه ٔ شوشتر رِسَّن گویند به معنی رشتن و به دوک پیچیدن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) : بیاموخت شان رستن و تافتن به تار اندرون پود ...
-
رستن
لغتنامه دهخدا
رستن . [ رُ ت َ ] (مص ) روییدن . (فرهنگ رشید). روییدن و بالیدن و سبز شدن . (ناظم الاطباء). روییدن و برآمدن . (آنندراج ). نمو کردن . بالیدن . بیرون آمدن . سبز شدن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). دمیدن . سر زدن . حاصل مصدر آن رویش . (یادداشت مؤلف ). روی...
-
رستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rastan] rastan رهیدن؛ رها شدن؛ رهایی یافتن؛ نجات یافتن.
-
رستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: rustan] rostan ۱. سبز شدن و سر از خاک در آوردن گیاه؛ روییدن.۲. [مجاز] به وجود آمدن؛ پدید آمدن.
-
رستن
دیکشنری فارسی به عربی
انم , هروب
-
واژههای مشابه
-
اشک رستن
لغتنامه دهخدا
اشک رستن . [ اَ رُ ت َ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . گریستن : ز چشم شمع اشک گرم رویدکه آتش از پر پروانه شوید.زلالی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
خلاصی یافتن
فرهنگ واژههای سره
رستن