کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رستم زال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رستم زال
لغتنامه دهخدا
رستم زال . [رُ ت َ م ِ ] (اِخ ) رستم پسر زال . رستم پسر زال نوه ٔ سام . پهلوان نامی داستان باستانی ایران : اگر بدیدی حاتم ترا بروز سخاوگر بدیدی رستم ترا بروز قتال ز جود نام نبردی هگرز حاتم طی ز حرب نام نجستی هگرز رستم زال . قطران تبریزی .و فریفتن از ...
-
واژههای مشابه
-
آخر رستم
لغتنامه دهخدا
آخر رستم . [ خ ُ رِ رُ ت َ ] (اِخ ) نام محلی بوده در نزدیکی ری : سلطان از انبط برفت و بدر ری به آخر رستم فرود آمد، عباس به اردهن گریخت . (راحةالصدور).
-
تخت رستم
لغتنامه دهخدا
تخت رستم . [ ت َ ت ِ رُ ت َ ] (اِخ ) تپه ای نزدیک نکا میان کوه آسیمان و نیلاکوه ، از کوههای رامیان . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو ترجمه ٔ وحید ص 87 و 172 شود.
-
ده رستم
لغتنامه دهخدا
ده رستم . [ دِه ْ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در شش هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رستم خراسانی
لغتنامه دهخدا
رستم خراسانی . [ رُ ت َ م ِ خ ُ ] (اِخ ) یا رستمعلی (امیر رستم علی پسر قاسمعلی ...). رجوع به رستم علی و فرهنگ سخنوران شود.
-
رستم خوریانی
لغتنامه دهخدا
رستم خوریانی . [ رُ ت َ ] (اِخ ) خواجه رستم . از ملازمان عمربن میران شاه گورکان و مرد خوش طبع و خوشگو بوده ، مداح سلطان عمربن امیرانشاه است . گویند چون سلطان عمر بر پادشاه اعظم شاهرخ بهادر خروج کرد به هدایت خواجه رستم نزد شیخ الشیوخ العارف شیخ محیی ا...
-
رستم شیبانی
لغتنامه دهخدا
رستم شیبانی . [رُ ت َ م ِ ش َ ] (اِخ ) یا رستم خان شیبانی . رجوع به رستم خان شیبانی و فرهنگ سخنوران تألیف خیامپور شود.
-
رستم عباسی
لغتنامه دهخدا
رستم عباسی . [ رُ ت َ م ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) یا شاه رستم عباسی . از امرای لر کوچک که در سال 873 هَ . ق . به امارت رسیده است . رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 452 شود.
-
رستم فرخزاد
لغتنامه دهخدا
رستم فرخزاد. [ رُ ت َ م ِ ف َرْ رُ ](اِخ ) رستم سپهبد. رستم فرخ هرمز. محمد معین آرد: پسر سپاهبد فرخ هرمزد سردار معروف و مدبر و دلیر اواخر عهد ساسانی (متولد 630 - مقتول 636 م .) که مورخان ارمنی پدر و پسر را «ایشخان » (شاهزاده ) یاد کرده اند. در زمان س...
-
رستم فیروزان
لغتنامه دهخدا
رستم فیروزان . [ رُ ت َ م ِ ] (اِخ ) رستم فرخزاد. رجوع به رستم فرخزاد و تجارب السلف ص 29 شود.
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش شیباب شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 186 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصولات آنجا غلات و لبنیات و پنبه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش مهران شهرستان ایلام . سکنه ٔ آن 550 تن . آب آن از رودخانه ٔ کنجان چم . محصولات عمده غلات و مختصر لبنیات و ساکنانش از طایفه ٔ صیفی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 880 تن . آب آن از قنات . محصولات عمده ٔ آنجا غلات و صیفی و چغندرقند و انواع میوه . راه آن ماشین رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت رود بخش فهرج شهرستان بم . سکنه ٔ آن 270 تن . آب آن از قنات . محصولات آنجا غلات و پسته و پنبه و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).