کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رستم بن شهریار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاه میان رحمت آباد وگلبداغ در 459هزارگزی تهران . (از یادداشت مؤلف ).
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش رودبار شهرستان رشت . مرکز دهستان قصبه ٔ کلوزر است که در یکهزارگزی راه شوسه ٔ رشت واقع و به رستم آباد بالا معروفست . دهستان رستم آباد از 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع سکنه ٔآن در ...
-
رستم آباد
لغتنامه دهخدا
رستم آباد. [ رُ ت َ] (اِخ ) دهی از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. آب آن از چشمه . محصولات عمده غلات . صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رستم الحکما
لغتنامه دهخدا
رستم الحکما. [ رُ ت َ مُل ْ ح ُ ک َ ] (اِخ ) مردی ادیب و شاعر و متفلسف در اواخر دوره ٔ صفویه و اوایل دوره ٔ زندیه بود که به تخبط دچار شد. تألیفاتی دارد که محتوی مطالب غیرجدی است . کتابی در تاریخ دارد بنام «رستم التواریخ » که نسخه ٔ آن در کتابخانه ٔ ...
-
رستم برف
لغتنامه دهخدا
رستم برف . [ رُ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) از برف صورت پهلوانی سازند که پرهیبت باشد. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). پهلوان برفی . کنایت از چیزی بظاهر مهم و در باطن پوچ و بی ارزش . || برف بی اندازه زیاد. (ناظم الاطباء). || مردم سهمناک و بدهیأت . (ناظم الاطب...
-
رستم بیگ
لغتنامه دهخدا
رستم بیگ . [ رُ ت َ ب َ ] (اِخ ) به «کوسه رستم »مشهور است . ظاهراً رفیقی خوب و جوانی خوش معاشرت است و همت و شجاعت نیز دارد. فرمانروای بلوک هزارجریب شد. (از تذکره ٔ مجمع الخواص ص 38). خیامپور وی را از امرای صفویه در قرن دهم هجری نوشته است . رجوع به فر...
-
رستم پاشا
لغتنامه دهخدا
رستم پاشا. [ رُ ت َ ] (اِخ ) یکی از نخست وزیران نامی عصر سلطان سلیمان عثمان که بسال 968 هَ . ق . درگذشت . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و اعلام المنجد شود.
-
رستم خانی
لغتنامه دهخدا
رستم خانی . [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد. سکنه ٔ آن 750 تن .آب آن از رودخانه ٔ کنگیر. محصولات آنجا غلات و لبنیات و حبوب . ساکنان در زمستان به گرمسیر غربی ایوان و حدود سومار می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
رستم راه
لغتنامه دهخدا
رستم راه . [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سربند بالا ازبخش سربند شهرستان اراک . سکنه ٔ آن 188 تن . آب آن ازقنات و چشمه . محصولات آنجا غلات و بنشن و پنبه . صنایعدستی قالیچه بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
رستم رکاب
لغتنامه دهخدا
رستم رکاب . [ رُ ت َ رِ ] (ص مرکب ) دلاور و بهادر. (ناظم الاطباء). کنایه از دلیر و شجاع . (آنندراج ). کنایه ازبهادر و پهلوان . (از شعوری ج 2 ورق 21) : بدعوی دو رستم رکاب دلیرز شمشیربازی نگشتند سیر. هاتفی (از شعوری ).و رجوع به رستم و رستم عنان شود.
-
رستم رکابی
لغتنامه دهخدا
رستم رکابی . [ رُ ت َ رِ ] (حامص مرکب ) دلاوری و بهادری . (ناظم الاطباء) : به رستم رکابی روان کرده رخش هم اورنگ پیرای و هم تاج بخش . نظامی .و رجوع به رستم و رستم رکاب شود.
-
رستم رود
لغتنامه دهخدا
رستم رود. [ رُ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آن از رودخانه . محصولات آنجا برنج و نیشکر و کنف و غلات . راه آن اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
رستم علی
لغتنامه دهخدا
رستم علی . [ رُ ت َ ع َ ] (اِخ ) رستم خراسانی یا امیر رستم علی پسر امیر قاسم علی . شاعر ترکی گوی بود از امیرزادگان خراسان . بیت زیر از اوست :هرگه ز ناز رو به چمن خنده میکنی گلهای باغ را همه شرمنده میکنی . (از مجالس النفائس ص 171).به نوشته ٔ خیامپور د...
-
رستم قنبرسلطان
لغتنامه دهخدا
رستم قنبرسلطان . [ رُ ت َ قَم ْ ب َ س ُ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ فلخانی گوران بخش کرند شهرستان شاه آباد.در تابستان در حدود قلعه زنجیر و کم کویج برای برداشت محصول و تعلیف احشام می آیند و در زمستان به قشلاق پشت سنگ ذهاب می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ...
-
رستم کلا
لغتنامه دهخدا
رستم کلا. [ رُ ت َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا از بخش مرکزی شهرستان شاهی . سکنه ٔ آن 270 تن . آب آن از چاه و رودخانه ٔ تالار. محصولات آنجا برنج و غلات و لبنیات و پنبه و کنجد و کنف و صیفی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).