کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رستاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رستاق
/rostāq/
معنی
ده؛ قریه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رستاق
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ معر. ] (اِ.) ده ، روستا.
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رَ ] (معرب ، اِ) رُستاق . روستا و... (ناظم الاطباء). رجوع به همه ٔ معانی رُستاق شود.
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (اِخ ) دهستان رستاق شامل تمام بخش اسکندر شهرستان یزد است . (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). رجوع به اسکندر شود.
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 505 تن . آب آنجا از چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب . مزارع برنگ اوهک ، گلوانگور جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. مرکز آن خلیل آباد و دارای 15 آبادی بزرگ و کوچک . جمعیت آن در حدود 11541 تن . رستاق در سر راه شوسه ٔ عمومی سبزوار وکاشمر قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش نیریز شهرستان فسا. حدود و مشخصات : از باختر به دهستان خیر بخش اصطهبانات ، از جنوب به دهستان ایج و دهستان حومه ٔ اصطهبانات . این دهستان در جنوب دریاچه ٔ بختگان و باختر بخش واقع و هوای آن معتدل ا...
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای نه گانه ٔ بخش داراب شهرستان فسا. حدود و مشخصات : از خاور به شمال و شمال خاوری دهستان کوهستان ، از جنوب به دهستان حاجی آباد و شهرستان سیرجان ، از باختر به دهستان هشیوار و خسویه . رستاق در شمال خاوری بخش واقع ...
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (معرب ، اِ) رَستاق . روستا و ده و قریه . (ناظم الاطباء). روستا. ج ، رَساتیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روستا. (دهار). معرب روستاک . ده . دیه . روستا. (فرهنگ فارسی معین ). روستا. سواد. رُزْداق . رُسْداق . روستاق . (یادداشت مؤلف ). مع...
-
رستاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: روستا، جمع: رَساتیق] ‹رسداق، رزداق› [قدیمی] rostāq ده؛ قریه.
-
واژههای مشابه
-
کلیجان رستاق
لغتنامه دهخدا
کلیجان رستاق . [ ک َ رُ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری است . قراء این دهستان در طول و طرفین رودخانه ٔ معروف تجن واقع گردیده است . موقعیت طبیعی دهستان کوهستانی جنگلی و هوای آن معتدل مرطوب است . محصول عمده ٔ دهستان برنج است که در کنار...
-
گلیجان رستاق
لغتنامه دهخدا
گلیجان رستاق . [ گ ُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهات ساری مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 83 و 162).
-
تته رستاق
لغتنامه دهخدا
تته رستاق . [ ت َ ت َ رُ ] (اِخ ) از توابع نور است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 32 و 111 و ترجمه ٔ وحید ص 56 و 150 شود.
-
رستاق اسکندر
لغتنامه دهخدا
رستاق اسکندر. [ رُ ق ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یزد. (یادداشت مؤلف ).
-
رستاق انار
لغتنامه دهخدا
رستاق انار. [ رُ ق ِ اَ ] (اِخ ) از طسوج طبرش است . (تاریخ قم ص 117).