کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رساننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رساننده
/re(a)sānande/
معنی
کسی که چیزی را بهدست کسی یا چیز دیگر میرساند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bearer, communicator
-
جستوجوی دقیق
-
conductive 2
رساننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ویژگی مادهای که بتواند گرما یا بار الکتریکی را انتقال دهد
-
رساننده
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ نَ یا نِ دِ) (ص فا.) کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند.
-
رساننده
لغتنامه دهخدا
رساننده . [ رَ / رِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند. متصل کننده . اتصال دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). موصِل . (یادداشت مؤلف ). دهنده . عطاکننده . نایل کننده : سیاوخش را پروراننده بودبدو نیکوییها رساننده بود. فر...
-
رساننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) re(a)sānande کسی که چیزی را بهدست کسی یا چیز دیگر میرساند.
-
واژههای مشابه
-
الم رساننده
لغتنامه دهخدا
الم رساننده . [ اَ ل َرَ / ِر ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنچه الم رساند. الم رسان . رجوع به اَلَم شود : و دفع کرد واقعه های الم رساننده را. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 308).
-
چشم رساننده
لغتنامه دهخدا
چشم رساننده . [ چ َ / چ ِ رَ / رِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که چشم زخم میرساند. (ناظم الاطباء). چشم رسان . چشم زخم رسان .
-
Application Service Provider
رسانندۀ خدمات کاربردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] کارساز مستقلی که توزیع و مدیریت نرمافزاری را بر عهده دارد اختـ . رُخک ASP 2
-
Internet Service Provider, ISP
رسانندۀ خدمات اینترنتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] سازمان یا شرکتی که دسترسی به خدمات اینترنتی را برای کاربران رایانه فراهم میسازد اختـ . رسا 2
-
جستوجو در متن
-
ضایر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ضائر] [قدیمی] zāy(')er ضرررساننده؛ زیانرساننده.
-
موصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] musel رساننده.
-
ضایر
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . ضائر ] (اِفا.) زیان رساننده ، ضرر رساننده .
-
گزاینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gazāyande آزاررساننده.
-
ASP 2
رُخک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← رسانندۀ خدمات کاربردی