کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رساندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
روزی رساندن
لغتنامه دهخدا
روزی رساندن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) روزی دادن : تواناست آخر خداوند روزکه روزی رساند تو چندین مسوز. سعدی .بنادانان چنان روزی رساندکه صد دانا در آن حیران بماند. سعدی .و رجوع به روزی رسانیدن شود.
-
راحت رساندن
لغتنامه دهخدا
راحت رساندن . [ ح َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آسوده کردن . شاد کردن . (آنندراج ). آسایش دادن : گرم راحت رسانی ور گزایی محبت بر محبت می فزایی . سعدی (بدایع).راحت از مال وی بخلق رسان تا همه عمر و دولتش خواهند. سعدی .پسر را نکو دار و راحت رسان که چشمش نما...
-
سرخانه رساندن
لغتنامه دهخدا
سرخانه رساندن . [ س َ رِ ن َ / ن ِ رَ / رِدَ ] (مص مرکب ) فن را به کمال رساندن . || به اصطلاح موسیقیان ، آواز بلند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
نان رساندن
لغتنامه دهخدا
نان رساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نان دادن . باذل و بخشنده و پهلودار بودن . بدیگران کمک کردن . به معاش اطرافیان مدد رساندن . عمل نان رسان .
-
ناخن رساندن
لغتنامه دهخدا
ناخن رساندن . [ خ ُ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) ناخن زدن . ناخن خلانیدن . خراشیدن : حسن بر ساز محبت چو رساند ناخن ناله ساز است ، چه از نقره چه از آهن تار. درویش واله هروی (از آنندراج ).خونابه ٔ دل آتش یاقوت گداز است مگذار به این آبله ناخن برسانیم .صائب (...
-
بخاک رساندن
لغتنامه دهخدا
بخاک رساندن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) (...پشت کسی را) به زمین زدن . حریف را در کشتی بخاک افگندن . || به خاک افگندن . || به کنایه دشمن را تسلیم کردن : ارغام ؛ بخاک رساندن بینی . (منتهی الارب ).
-
پیام رساندن
لغتنامه دهخدا
پیام رساندن . [ پ َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) پیام بردن . الاکة : اگر وقتی کنی بر شه سلامی بدان حضرت رسان از من پیامی .نظامی .
-
بسر رساندن
لغتنامه دهخدا
بسر رساندن . [ ب ِ س َ رِ دَ ] (مص مرکب )انتها دادن . پایان دادن . رجوع به انتها دادن شود.
-
بزشتی رساندن
لغتنامه دهخدا
بزشتی رساندن . [ ب ِ زِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زشتی + رساندن ) درشتی و بی اندامی کردن . (آنندراج ) : برقع از روی نکویش نگشاید آسان تا بزشتی نرسانم ننماید رو را.ایماء (از آنندراج ).
-
خبر رساندن
لغتنامه دهخدا
خبر رساندن . [ خ َ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) خبری بدیگری رسانیدن . خبری را برای دیگری بازگو کردن . دیگری را از خبری آگاه کردن : بانگ هر چیزی رساند زو خبرتا بدانی بانگ خر از بانگ در.مولوی .
-
جرعه رساندن
لغتنامه دهخدا
جرعه رساندن . [ ج ُ ع َ / ع ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) یک آشام از آب یا شراب به کسی رساندن : بحق جام جم و آب خضر ای ساقی که جرعه ای بمن تشنه ٔ خراب رسان . فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).عمری است که چون خاک جگرتشنه ٔ عشقم و ایام بمن جرعه ٔ جامت نرسانید...
-
رساندن به
دیکشنری فارسی به عربی
اجلب
-
اسیب رساندن
دیکشنری فارسی به عربی
اذي
-
ازار رساندن
دیکشنری فارسی به عربی
اذي , طاعون
-
خسارت رساندن
دیکشنری فارسی به عربی
اذي