کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رسالت
/resālat/
معنی
۱. پیامبری؛ نبوّت.
۲. (اسم) [قدیمی] پیام کتبی؛ نامه؛ نوشته.
۳. (اسم) دین؛ مذهب.
۴. (اسم) [قدیمی] کتاب، یا کتاب کوچک.
۵. [قدیمی] پیغام رساندن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ماموریت، مسولیت، وظیفه
۲. پیامآوری، پیغامبری، پیغمبری، نبوت، وخشوری
۳. ایلچیگری، سفارت
برابر فارسی
پیامبری، فرستادگ
دیکشنری
calling, vocation
-
جستوجوی دقیق
-
رسالت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماموریت، مسولیت، وظیفه ۲. پیامآوری، پیغامبری، پیغمبری، نبوت، وخشوری ۳. ایلچیگری، سفارت
-
رسالت
فرهنگ واژههای سره
پیامبری، فرستادگ
-
رسالت
فرهنگ فارسی معین
(رِ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پیغام بردن . 2 - (اِمص .) پیامبری . 3 - پیام آوردن از جانب خداوند.
-
رسالت
لغتنامه دهخدا
رسالت . [ رِ ل َ ] (ع اِ) پیغامبر. (ناظم الاطباء) (از دهار). و رجوع به رسول شود. || (اِمص ) رِسالة. پیغامبری . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). پیغمبری . (غیاث اللغات ) (یادداشت مؤلف ). در شریعت به معنی برانگیختن خداوندتعالی است انسانی را بسوی بندگا...
-
رسالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رسالة و رَسالة، جمع: رسائل و رسالات] resālat ۱. پیامبری؛ نبوّت.۲. (اسم) [قدیمی] پیام کتبی؛ نامه؛ نوشته.۳. (اسم) دین؛ مذهب.۴. (اسم) [قدیمی] کتاب، یا کتاب کوچک.۵. [قدیمی] پیغام رساندن.
-
واژههای مشابه
-
تبلیغ رسالت
لغتنامه دهخدا
تبلیغ رسالت . [ ت َ غ ِ رِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) رسانیدن پیام : فبلغ الرسالة وادی الامامة. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298 از نامه ٔ القائم بامراﷲ ).
-
رسالت پرست
لغتنامه دهخدا
رسالت پرست . [ رِ ل َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) رسالت پرستنده . پیغام پرست : به عزت رسول رسالت پرست در ایوان قیصر بصف برنشست .هاتفی (از آنندراج ).
-
رسالت پناه
لغتنامه دهخدا
رسالت پناه . [ رِ ل َ پ َ ] (اِخ ) یا حضرت رسالت پناه . لقب حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ). (یادداشت مؤلف ). خاتم النبیین محمدبن عبداﷲ صلی اﷲ علیه و آله . (ناظم الاطباء).
-
رسالت رسان
لغتنامه دهخدا
رسالت رسان . [ رِ ل َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) پیغام رسان : گر زر فدای دوست کند اهل روزگارما سر فدای پای رسالت رسان دوست .سعدی .
-
رسالت مآب
لغتنامه دهخدا
رسالت مآب . [ رِ ل َ م َ ] (اِخ ) از القاب آن حضرت است صلی اﷲ علیه و آله . (ناظم الاطباء).
-
رسالت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رسالة
-
صاحب دیوان رسالت
لغتنامه دهخدا
صاحب دیوان رسالت . [ ح ِ دی ن ِ رِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه دیوان رسالت پادشاه دارد و نامه های او نویسد. دبیر. رئیس دفتر : از حدیث حدیث شکافد. ذوالریاستین که فضل بن سهل را گفتندو ذوالیمینین که طاهر را و ذوالقلمین که صاحب دیوان رسالت مأمون...
-
واژههای همآوا
-
رسالة
لغتنامه دهخدا
رسالة. [ رَ ل َ ] (ع اِمص ، اِ) رِسالة. به تمام معانی رِسالَة. (ناظم الاطباء). رجوع به رِسالة شود.