کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] raz ۱. (زیستشناسی) انگور.۲. باغ.۳. باغ انگور.۴. [مجاز] شراب.۵. (بن مضارعِ رزیدن) = رزیدن۶. رنگکننده؛ رزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رنگرز.
-
رز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: rose] (زیستشناسی) roz گل سرخ.
-
رز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] roz' مصیبت بزرگ.
-
واژههای مشابه
-
هری رز
لغتنامه دهخدا
هری رز. [ هََ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سام شهرستان ملایر که در 18هزارگزی جنوب شهر ملایر واقع و دارای 227 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
آب رز
لغتنامه دهخدا
آب رز. [ ب ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در تداول شعرا، شراب . خمر : آب رز باید که باشد در صفا چون آب زرگر ز زَرّمغربی ساغر نباشد گو مباش .ابن یمین .
-
تاک رز
لغتنامه دهخدا
تاک رز. [ ک ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مو. درخت انگور. رز : تاک رزاز انگور شد گرامی وز بی هنری ماند بید رسوا. ناصرخسرو.|| شاخ رز. شاخه ٔ مو. رجوع به تاک شود.
-
تله رز
لغتنامه دهخدا
تله رز. [ ت َ ل َ / ل ِ رَ ] (اِ مرکب ) کرم البری . انگور جنگلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به این دو کلمه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 244 شود.
-
دختر رز
لغتنامه دهخدا
دختر رز. [ دُ ت َ رِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب لعلی باشد. (برهان ). شراب انگوری . (شرفنامه منیری ) (آنندراج ). مجازاً باده . شراب . می . باده ٔ گلرنگ . خمر. بنت العنب . (یادداشت مؤلف ) : زانسوی عید دختر رز زیر پرده بودزرین جهاز آور...
-
دشت رز
لغتنامه دهخدا
دشت رز. [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه 200 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، میوه ، پشم و لبنیات . ساکنان این ده از طایفه ٔ بویراحمد تامرادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
میان رز
لغتنامه دهخدا
میان رز. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از بلوک آلیان دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 2هزارگزی شمال شوسه ٔ فومن به ماسوله . با 164 تن سکنه . آب آن از رود ماسوله و چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
اسب رز
لغتنامه دهخدا
اسب رز. [ اَ رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به اسب ریس شود.
-
اسپ رز
لغتنامه دهخدا
اسپ رز. [ اَ رِ ] (اِ مرکب ) اسپرس . (جهانگیری ). اسپریس . اسفریس . میدان . فضا. عرصه . (برهان ). || رزمگاه . رجوع به اسب ریس و اسپ ریس و اسپ رس و اسپرسا شود.
-
چهل رز
لغتنامه دهخدا
چهل رز. [ چ ِ هَِ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات . در18هزارگزی جنوب محلات و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ دلیجان به خمین واقع است . کوهستانی و سردسیر است ، 150 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ لعل بار آبیاری میشود. شغل اهالی زراع...
-
خون رز
لغتنامه دهخدا
خون رز. [ ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون تاک . خون درخت انگور. کنایه از شراب انگوری باشد. (از برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) : دوستان خون رزان پنهان کشند از دور و من آشکارا خون مژگان درکشم هر صبحدم . خاقانی .در صبوحش که خون رز ریزدز...
-
گارسیا گوتی رز
لغتنامه دهخدا
گارسیا گوتی رز. [ رِ ] (اِخ ) آنتونیو. مصنف درام نویس اسپانیولی متولد در شیکلانا. وی درامهای رمانتیک دارد. (1813 - 1884 م .).