کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزین بن سلیمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزین بن سلیمان
لغتنامه دهخدا
رزین بن سلیمان . [ رَن ِ ن ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) یکی از بنومروان بن ابی حنیفة است و گاهی شعر میگفته است . (از الفهرست ابن الندیم ).
-
واژههای مشابه
-
رزين
دیکشنری عربی به فارسی
ارام , ملا يم , متين , موقر , جدي , تسکين دهنده
-
گم رزین
لغتنامه دهخدا
گم رزین . [ گ ُ رِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) گم رزین مخلوط طبیعی جسم صمغی و ماده ٔرزینی میباشد و معمولاً مقدار رزین بیشتر از صمغ آن است . بنابراین گم رزینها در الکل قوی و یا آب کاملاً حل نمیشود، ولی در الکل ضعیف 50 تا 60 زینه محلول است . از گم رزینها می...
-
spirit soluble resin
رزین الکلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] رزین محلول در الکل و نامحلول در آب
-
condensation resin
رزین تراکمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] رزینی که از بسپارش تراکمی به دست میآید
-
زاویه ٔ رزین
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ رزین . [ ی َ ی ِ رَ ] (اِخ ) از قریه های مصر است .(تاج العروس ). از قریه های واقع در منوفیه ٔ مصر و دارای آثاری است از مصر باستان . (از ملحقات المنجد).
-
رزین آبادی
لغتنامه دهخدا
رزین آبادی . [ رَ ] (اِخ ) نام ایلی از ایلات کرد از طوایف پشتکوه . رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 69 شود.
-
ام رزین
لغتنامه دهخدا
ام رزین . [ اُم ْ م ِ رَ ] (ع اِ مرکب ) عصیده . (از المرصع). چنین است در المرصع. در اقرب الموارد ابو رزین آمده به معنی خبیص که نوعی حلوا است .
-
دار رزین
لغتنامه دهخدا
دار رزین . [ رُ رَ ] (اِخ ) نام جایی است در سیستان . والرهنی میگوید در کرمان است . (معجم البلدان ).
-
dispersion resin
رزین پراکنهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پراکنۀ پایدار یک بسپار مایع
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رزین بن سلیمان . از بنی مروان بن ابی حفصة بود و شعر می گفت . او را دیوانی بود که نزدیک پنجاه ورق داشت . (از الفهرست ابن الندیم ).
-
قبرسی
لغتنامه دهخدا
قبرسی . [ ق ِ رِ سی ی ] (اِخ ) طاهربن عیسی بن قبرس مقری حضری تمیمی به جد خود قبرس منسوب است . ابوعلی حسن بن مسعودبن رزین دمشقی حافظ، آن را به کسر قاف و راء ضبط کرده است . وی ازاصبغبن قرح روایت دارد و از او ابوالقاسم سلیمان بن احمدبن ایوب طیرانی روایت...
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن دعبل بن رزین بن سلیمان خزاعی شاعر معروف به ابن دعبل . (ذریعه ج 9ص 23). و دیوانش 200 ورقه بوده است . (ابن الندیم ).