کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزی
لغتنامه دهخدا
رزی . [ رَزْی ْ ] (ع مص ) قبول کردن احسان : رزی فلاناً. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پذیرفتن نیکی کسی را. (از اقرب الموارد).
-
رزی
لغتنامه دهخدا
رزی . [ رُزْ زی ی ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن عبداﷲ رزی شیخ مسلم بن حجاج باوی ازدی نیز نامیده شده است که مراد یک تن است . رزی از اسماعیل بن علیة و معتمربن سلیمان و جز وی حدیث شنید. عباس دوری و جز وی از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
-
رزی
لغتنامه دهخدا
رزی . [ رُزْ زی ی ] (ع ص نسبی ) برنج فروش . (ناظم الاطباء). منسوب است به رُزّ. (از لباب الانساب ).
-
واژههای مشابه
-
گرد رزی
لغتنامه دهخدا
گرد رزی . [ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 818).
-
واژههای همآوا
-
رضی
فرهنگ نامها
(تلفظ: raziy) (عربی) خشنود ، راضی .
-
رضی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) مرد خشنود.
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) (امیر...) لقب امیر نوح بن منصوربن نوح سامانی است که نویسندگان به وی داده اند. (یادداشت مؤلف ) (تاریخ بیهقی ادیب حاشیه ٔ ص 204). رجوع به نوح بن منصور... شود.
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) استرآبادی . یا رضی الدین استرآبادی . امام رضی الدین محمدبن حسن استرآبادی که در حدود سال 700 هَ . ق . زنده بوده و به خط خود در آخر نسخه ٔ خطی کتابش (شرح الکافیه ) نوشته (...شوال سنه ٔ 684 هَ . ق .). صاحب روضات الجنات گوید: «من ازاس...
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو. سکنه ٔ آن 752تن . آب آن از چشمه و رود. محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب . راه آن شوسه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی آرتیمانی . میرزا رضی پدر میرزا ابراهیم ادهم ، معاصر شاه عباس اول . آرتیمان از محال تویسرکان است . سرخلیفه ٔ عارفان آگاه و مسند معرفت را شاه بود. فروتن و باگذشت بود و اشعار زیر از اوست :بس که بر سر زدم ز فرقت یارکارم از دست رفت...
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی ابوبکر. یا رضی قدسی . ابن عمربن سالم قسطنطینی قدسی شافعی نحوی ، در قدس بزرگ شد وفنون عربی را از ابن معط و ابن حاجب فراگرفت . و ابن معط داماد او بود. رضی در فقه نیز مهارت بسزا داشت و مرجع استفاده ٔ جمعی وافر بود. وی در سال 695 ...
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی سمرقندی .امیر رضی الدین علی برادر دولتشاه سمرقندی . از گویندگان قرن نهم هجری قمری و معاصر بابر شاه بود. به پارسی و ترکی از وی اشعاری باقی است . از آن جمله است :با خیالش سرعتی در منظر جان خلوت است نیست جز جان محرمی آن نیز بر در...
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی شاطبی یارضی انصاری یا رضی الدین شاطبی . محمدبن علی بن یوسف انصاری شاطبی نحوی لغوی ، ملقب به رضی الدین و معروف به رضی و مکنی به ابوعبداﷲ، در فن لغت امام عصر خود بود و در قاهره بر دیگران تقدم داشت و حاشیه ای بر صحاح جوهری نوشت و...