کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رزين
معنی
ارام , ملا يم , متين , موقر , جدي , تسکين دهنده
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزين
دیکشنری عربی به فارسی
ارام , ملا يم , متين , موقر , جدي , تسکين دهنده
-
واژههای مشابه
-
رزین
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین ۲. بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور ۳. گرانمایه
-
رزین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← اَنگُم
-
رزین
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - محکم ، استوار. 2 - باوقار، سنگین .
-
رزین
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - صمغ ، سقز. 2 - روکش چرخ بعضی وسایل نقلیة موتوری .
-
رزین
لغتنامه دهخدا
رزین . [ رَ ] (اِخ ) ابن انس بن عامر سلمی ... ابن حبان و ابن سکن گفته اند که او در شمار صحابه است . و ابویعلی و ابن سکن و طبرانی داستانی از وی در صدر اسلام روایت کرده اند. رجوع به الاصابة ج 1 قسم اول شود.
-
رزین
لغتنامه دهخدا
رزین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . سکنه ٔ آن 560 تن . آب آنجا از سراب شاه حسین . محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوب و پنبه و توتون و صیفی کاری . صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است . تپه ای در نزدیکی دهکده ...
-
رزین
لغتنامه دهخدا
رزین . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. سکنه ٔ 142 تن . آب آنجا از چشمه . محصول عمده ٔ آن غلات و سردرختی . صنایع دستی آن فرش و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رزین
لغتنامه دهخدا
رزین . [ رَ ] (ع ص ) محکم و استوارو مضبوط. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). در فارسی به معنی استوار مستعمل است . (غیاث اللغات از کشف اللغات و منتخب اللغات و صراح اللغة). استوار. (مقدمه ٔ ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 2) (از شعوری ج 2 ص 12). محکم ...
-
رزین
لغتنامه دهخدا
رزین . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) صمغ. سقز. انگم . (فرهنگ فارسی معین ). آقای دکتر جنیدی گوید: رزین ها مواد سفت و شکننده ای می باشند که در الکل محلول و در آب نامحلول هستند و اغلب با خود مقدار کمی اسانس همراه دارند و در صورتی که مقدار اسانس زیاد باشد بطوری ...
-
رزین
لغتنامه دهخدا
رزین . [رَ ] (اِخ ) ابن مالک بن سلمةبن حارث ... محاربی . ابن کلبی و طبری و دارقطنی گفته اند که او را از طرف حضرت رسالتی بوده است . رجوع به الاصابة ج 1 قسم اول شود.
-
رزین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] razin ۱. باوقار؛ بردبار؛ سنگین.۲. گرانمایه.۳. استوار.
-
رزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: résine] rezin ۱. (زیستشناسی) مادهای چسبناک که از تنۀ بعضی درختان خارج و در روی پوست درخت منعقد میگردد و یا بهطور مصنوعی ساخته میشود؛ صمغ.۲. لاستیک روکش چرخ اتومبیل و سایر وسایل نقلیه.
-
رزین
دیکشنری فارسی به عربی
راتنج , مطاط