کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزمآرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رزمآرا
مترادف و متضاد
جنگاور، جنگجو، حربی، صفآرا، فرمانده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزمآرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: razm ārā) (در قدیم) جنگجویی که در جنگ هنرنمایی میکند ، جنگجویِ زبردست .
-
واژههای مشابه
-
رزم آرا
لغتنامه دهخدا
رزم آرا. [ رَ ] (اِخ ) حاجیعلی . از صاحب منصبان مطلع و فعال ایران . وی به درجه ٔ سپهبدی رسید و مدتی ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را داشت و از تیر 1329 هَ . ش . تا اسفند همان سال نخست وزیر ایران بود و در تاریخ اخیر بضرب گلوله مقتول شد. (از فرهنگ فارسی مع...
-
رزم آرا
لغتنامه دهخدا
رزم آرا. [ رَ ] (نف مرکب ) مخفف رزم آراینده . بهادری که در نبرد کردن باهنر باشد. (ناظم الاطباء). پهلوانی که در رزم هنرمند باشد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رزم آرای شود. || فرماندهی که مقدمات جنگ را آماده سازد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رزم آ...
-
رزم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رزمآرای› [قدیمی] razm[']ārā ۱. کسی که در صفآرایی و کار جنگ ورزیده و ماهر باشد؛ رزمآراینده.۲. دلاوری که در جنگ و نبرد هنرنمایی کند.
-
رزم ارا
دیکشنری فارسی به عربی
وسيلة
-
آرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ārā) (مخفف آراینده) ، به معنی آراستن ؛ زیور ، زینت و آرایش ؛ آرایشکننده ، آراینده . [این واژه با واژهی عربی آرا (آراء) به معنی رأیها ، نظرها و عقیدهها هم آوا و هم نویسه میباشد] .
-
آرا
فرهنگ واژههای سره
رای ها
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آراستن) ‹آرای› 'ārā ۱. = آراستن۲. آراینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انجمنآرا، بزمآرا، جهانآرا، خودآرا، رزمآرا، سخنآرا.۳. (اسم) [مخففِ آرایش] [قدیمی] زیب؛ زیور: ◻︎ میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدیناسعد...
-
آرا
فرهنگ فارسی عمید
[عربی: آراء، جمعِ رٲی] = رٲی 'ārā
-
-آرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ← آرایهگر
-
vote1
آرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مجموع رأیهای اخذشده در یک انتخابات
-
آرا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . آراء ] ( اِ.) جِ رأی ؛ رأی ها، اندیشه ها.
-
آرا
لغتنامه دهخدا
آرا. (اِخ ) (کلمه ٔ لاتینی ) یکی از صور فلکی . المحراب . الببغاء. المجمرة. آتشدان . (ابوریحان ).
-
آرا
لغتنامه دهخدا
آرا. (نف مرخم ) مخفف آراینده ، چنانکه در: انجمن آرا، بت آرا، بزم آرا، بهارآرا، پیکرآرا، جهان آرا، چمن آرا، خاطرآرا، خانه آرا، خودآرا، دست آرا، دل آرا، رزم آرا، سپاه آرا، سخن آرا، صدرآرا، صف آرا، عالم آرا، عروس آرا، کشورآرا، لشکرآرا، مجلس آرا، معرکه آ...