کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رزمه
/rezme/
معنی
بقچۀ لباس؛ بستۀ رخت؛ پشتوارۀ جامه؛ لنگۀ بارقماش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
duffel bag, duffle bag
-
جستوجوی دقیق
-
رزمه
فرهنگ فارسی معین
(رَ مِ) [ ع . رزمة ] (اِ.) بقچة لباس .
-
رزمه
لغتنامه دهخدا
رزمه . [ رَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) رزمة. بقچه ٔ بزرگ . (فرهنگ خطی ). بوقچه ٔرخت . (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (غیاث اللغات ) (از برهان ). بسته ٔ قماش .(آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 15). بقچه . (یادداشت مؤلف ). بَلْغُنْ...
-
رزمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رِزمَة] [قدیمی] rezme بقچۀ لباس؛ بستۀ رخت؛ پشتوارۀ جامه؛ لنگۀ بارقماش.
-
رزمه
واژهنامه آزاد
بقچۀ لباس.
-
واژههای مشابه
-
رزمة
لغتنامه دهخدا
رزمة. [ رَ زَ م َ ] (ع اِ) آواز شتر ماده . (دهار). آوازه ٔ ماده شتر از حلق در پیش بچه ٔ خود مانند ناله بدون آنکه دهان را گشاید و آن از حنین آهسته تر است . و در مثل : لا خیر فی رزمة لا درة فیها؛ در حق کسی گویند که وعده کند و بجای نیاورد. (ناظم الاطباء...
-
رزمة
لغتنامه دهخدا
رزمة. [ رَ م َ ] (ع اِ) یک بار خوردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || یک بار در روز خوردن مانند وجبة. (از اقرب الموارد). اکل الرزمة؛ در روز یک بار طعام خوردن . (ناظم الاطباء). مؤلف نشوء اللغة تحت عنوان «اجتماع القلب و الابدال فی الکلمة الواحدة او...
-
رزمة
لغتنامه دهخدا
رزمة. [ رَ م َ ] (ع مص ) سرد گردیدن زمستان : رزم الشتاء رزمة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بر جای ماندن مرداز بیماری : رُزِم َ الرجل (مجهولاً). (منتهی الارب ).
-
رزمة
لغتنامه دهخدا
رزمة. [ رِ م َ ] (ع اِ) رَزْمة. پشتواره ٔ جامه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه در یک جامه ٔ استوار و فراهم کرده شود. (از اقرب الموارد). || ضرب شدید. ج ، رَزَم ،رَزِم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رزمة
دیکشنری عربی به فارسی
بسته , عدل بندي , قوطي , بسته بندي کردن
-
جستوجو در متن
-
رزم
لغتنامه دهخدا
رزم . [ رَ زِ ] (ع اِ) رَزَم . ج ِ رَزْمة و رِزْمة. (ناظم الاطباء). رجوع به رِزَم و رَزْمَة و رِزْمة شود.
-
رزم
لغتنامه دهخدا
رزم . [ رَ زَ ] (ع اِ) رَزِم . ج ِ رَزْمة. (ناظم الاطباء). رجوع به رَزْمة شود. || ج ِ رِزْمة. (ناظم الاطباء). رجوع به رِزْمَة شود.
-
عدل بندی
دیکشنری فارسی به عربی
ربط , رزمة
-
رزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) razm جنگ؛ نبرد؛ پیکار؛ رزمه.