کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزق ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رزق بخش
لغتنامه دهخدا
رزق بخش . [ رِ ب َ ] (نف مرکب ) روزی بخش . روزی رسان . رزق رسان . کنایه از خداوند : نان من بی میانجی دگران تو دهی رزق بخش جانوران .نظامی .
-
رزق خوار
لغتنامه دهخدا
رزق خوار. [ رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) روزی خوار. وظیفه خوار. مستمری بر : آن چنانکه عاشقی بر رزق و زارهست عاشق رزق هم بر رزق خوار.مولوی .
-
رزق نمای
لغتنامه دهخدا
رزق نمای . [ رِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ روزی . نماینده ٔ رزق . نشان دهنده ٔ روزی : گفت کای ره نشین رزق نمای چه کسی و چه جای تست اینجای .نظامی .
-
خوش رزق
لغتنامه دهخدا
خوش رزق . [ خوَش ْ / خُش ْ رِ ] (ص مرکب ) آنکه با رزق است . آنکه روزی او خوب است . پرروزی .
-
رِزق و ارتزاق
فرهنگ گنجواژه
معیشت.
-
رزق و روزی
فرهنگ گنجواژه
روزی.
-
رِزق و معاش
فرهنگ گنجواژه
روزی.
-
تدلیس و ریا و رزق
فرهنگ گنجواژه
ریاکاری.
-
واژههای همآوا
-
رِزْقاً
فرهنگ واژگان قرآن
روزي - عطائي که جاري و هميشگي باشد
-
جستوجو در متن
-
حسبی ا
لغتنامه دهخدا
حسبی ا. [ ح َ یَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مرا خدای کافی است . مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیه ٔ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (قرآن 129/9). و آیه ٔ «قل حسبی اﷲ وعلیه یتوکل ال...
-
قلندر
لغتنامه دهخدا
قلندر. [ ق َ ل َ دَ ] (ص ، اِ) قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه ٔ روح ترقی کرده و از قیود تکلفات رسمی و تعریفات اسمی دامن وجود خود را از همه درچیده و از همه دست کشیده به ...
-
خاصه
لغتنامه دهخدا
خاصه . [ خاص ْ ص َ ] (ع ص ، ا، ق ) خاصة. ضد عامه . (ناظم الاطباء). ضد عام . (آنندراج ). الذی تخصّه لنفسک . ضدالعامة کالخاص .(اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد) (فرهنگ ناظم الاطباء). || از جنس اعلی . مقابل خرجی . از نوع ممتاز. چیز گران بها. هر چیز ب...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...