کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رزبان
/razbān/
معنی
نگهبان رز؛ پرورشدهندۀ درخت انگور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزبان
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) 1 - محافظ باغ انگور. 2 - باغبان .
-
رزبان
لغتنامه دهخدا
رزبان . [ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پرورنده ٔ رز یعنی تاک انگور. (آنندراج ) (انجمن آرا). محافظ باغ انگور. (فرهنگ فارسی معین ). کَرّام . (دهار). انگورکار. رزوان . (یادداشت مؤلف ) : بیار آنچه به کردار دیده بود نخست روان روشن بستد بقهر از او رزبان رز آن...
-
رزبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹رزوان› [قدیمی] razbān نگهبان رز؛ پرورشدهندۀ درخت انگور.
-
جستوجو در متن
-
رزبانی
لغتنامه دهخدا
رزبانی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل رزبان . شغل رزبان . نگهداری باغ انگور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رزبان شود.
-
کرام
لغتنامه دهخدا
کرام . [ ک َرْ را ] (ع ص ) رزبان . (دهار). رجوع به کَرم شود.
-
رزوان
فرهنگ نامها
(تلفظ: razvān) (= رَزبان) ، (در قدیم) باغبان بویژه نگهبان باغ انگور .
-
رزوینی
واژهنامه آزاد
رزبان - نگهبان رز - نگهبان تاکستان - و ریشه کلمه رزوین بمعنای روغن هسته انگور میباشد.
-
سنگینه
لغتنامه دهخدا
سنگینه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) از سنگ ساخته شده . سنگین : رزبان آمد با حمیت و با کینه خونشان افکند اندر خم سنگینه .منوچهری .
-
لعبتک
لغتنامه دهخدا
لعبتک . [ ل ُ ب َ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر لعبت . لعبت خرد : رزبان گفت که این لعبتکان بی گنهندهیچ شک نیست که آبِست ز خورشید و مهند.منوچهری .
-
رزوان
لغتنامه دهخدا
رزوان . [ رَزْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )باغبان و رزبان . (ناظم الاطباء). ناطور. (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) کره ٔ ستاره ٔ زهره . (ناظم الاطباء). نام جرم فلک زهره . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
تاک نشان
لغتنامه دهخدا
تاک نشان . [ ن ِ ] (نف مرکب ) که تاک نشاند. تاک نشاننده . رزبان . کشاورز تاک . کشت کننده ٔ رز : بودم آن روز من از طایفه ٔ دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان . جامی (دیوان چ هاشم رضی ص 591).رجوع به تاک شود.
-
خم سنگینه
لغتنامه دهخدا
خم سنگینه . [ خ ُ م ِ س َ گی ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) خم سنگین . رجوع به خم سنگین شود : داشت خنبی چند از روی بگنجینه که در او نرسیدی پیل از سینه رزبان آمد با حمیت دیرینه خونشان افکند اندر خم سنگینه .منوچهری .
-
آهخته
لغتنامه دهخدا
آهخته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آهیخته . آخته . آهنجیده . لنجیده . برکشیده . کشیده . بیرون کرده . برآورده . مسلول . مُشهَّر. افراخته . افراشته : رزبان برزد سوی رز گامی راغرضی را و مرادی را، کامی رابرگرفت از لب رف [ آنگه ] جامی رابر لب جام نگاریده غ...
-
لاحول و لاقوة الابا
لغتنامه دهخدا
لاحول و لاقوةالابا. [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ت َ اِل ْ لا بِل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی نیست نیرو و قوّتی مگر خدای تعالی را. گاه در مقام اعتراض و نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول شود : رزبان را به دو ابروی برافتاده گره گفت لاحو...