کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزاح
لغتنامه دهخدا
رزاح . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر عدی بن سهم بن ربیعة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). و رجوع به عقد الفرید ج 3 ص 325 شود.
-
رزاح
لغتنامه دهخدا
رزاح . [ رَ ] (اِخ ) نام پسر عدی بن کعب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
رزاح
لغتنامه دهخدا
رزاح . [ رَ ](ع مص ) رُزاح . افتادن شتر از ماندگی یا لاغری . (از اقرب الموارد). افتادن شتر از ماندگی و لاغری و لاغر گردیدن آن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مصدر به معنی رُزوح . (منتهی الارب ). رجوع به رُزوح شود. سخت لاغر شدن ستور و بماندن . (مصادر ...
-
رزاح
لغتنامه دهخدا
رزاح . [ رُ ] (ع مص ) رَزاح . مصدر به معنی رَزاح . (ناظم الاطباء). ماندن شتر از نزاری . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به رَزاح شود.
-
واژههای همآوا
-
رضاح
لغتنامه دهخدا
رضاح . [ رَض ْ ضا ] (ع ص ) مبالغه در راضح ، بمعنی شکننده است . رجوع به راضح شود.
-
جستوجو در متن
-
رزوح
لغتنامه دهخدا
رزوح . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَزاح و رِزاح . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مصادر مزبور شود. افتادن از ماندگی و لاغری و لاغر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). مانده شدن شتر از نزاری . (تاج المصادر بیهقی ). سخت لاغر شدن ستور و بماندن . (م...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ثابت نعمان بن الحارث بن عبد رزاح بن ظفر الانصاری الظفری . عدوی گوید وی در جنگ بئر معونة شربت شهادت نوشید. (از الاصابه قسم اول ج 1 ص 87).
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن النعمان الحارث بن عبد رزاح بن ظفر الأنصاری الظفری . او صحابی است .مؤلف کتاب الاصابة گوید ثابت درک غزوه ٔ احد و مشاهد دیگر کرده است و در جنگ جسر ابی عبید بشهادت رسید.
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبیدبن رزاح بن کعب انصاری ظفری . صحابی است . ابوعمرو گوید حارث و پسر او، نصر را صحبت است رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 297 شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن نعمان بن الحارث بن عبد رزاح بن ظفربن الخزرج بن عمروبن مال» الاوس الانصاری الظفری . ابن عساکر گوید: او از کسانی است که در وقعه ٔ موته حضور داشته و در آن وقعه شربت شهادت نوشیده است . (از الاصابه قسم 1 ج 1 ص 97).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن مضرس بن عبیدبن رزاح انصاری ، صحابی است . عدوی گوید بیعة الشجرة رادریافته است و در قادسیه بدرجه ٔ شهادت نائل گردید. رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 304 شود.
-
لبید
لغتنامه دهخدا
لبید. [ ل َ ] (اِخ ) ابن سهل بن الحرث بن عروةبن رزاح بن ظفر الانصاری . تقدم ذکره فی حدیث قتادة ابن النعمان فی ترجمة رفاعةبن زید و قال ابن عبدالبرّ لاادری هو من انفسهم او حلیف لهم -انتهی . و قد نسبه ابن الکلبی الی القبیلة کماتری لکن قال العدوی انه و ه...
-
اشمذان
لغتنامه دهخدا
اشمذان . [ اَ م َ ] (اِخ ) اشمذین . بلفظ تثنیه بقولی در شعر رزاح بن ربیعة العذری برادر قصی به مادرش :جمعنا من السر من اشمذین و من کل حی جمعنا قبیلا.نام دو کوه است . نصر گوید: اشمذان تثنیه ٔ اشمذ دو کوه است در میان مدینه و خیبر که دو قبیله ٔ جهینه و ا...